امام علی(ع) در نامه ای به فرزندش امام حسن(ع) می فرمانید: پسرم، اگرچه من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند نزیسته ام اما چنان در کارهایشان نگریسته ام که همچون آنها شده ام بلکه چندان بر امورشان آگاهی یافتم که گویی با اولین آنها تا آخرینشان زندگی کرده ام پس در این سیر و تأمل کردار پاکیزه را از آلوده بازشناخته و سود را از زیان دریافته ام.
هیچگاه برای خودم زندگی نکردهام همیشه از خودم و زندگیام برای خدمت به مردم مایه گذاشتهام در هر عرصهای که بودهام. هدفی جزء خدمت به خلق و رضایت پروردگارم نداشتهام. نه میگویم کار درستی کردهام خودم را وقف مردم نمودهام و نه میگویم که از اقداماتم پشیمانم … مسیر همین است؛ خدمت به خلق. خواست و هدف بسیار کوچکیست برایم اما باید اتفاق بیافتد اگر عمری باشد.
یزدل یکی از مناطق معتبر و قدیمی منطقه میباشد که در ضلع شمال غربی و غرب شهرستانهای کاشان و آرانوبیدگل قرار گرفته است. در مورد وجه تسمیه آن آرا و نظرات متفاوتی بیان شده که مهمترین آنها عبارتند از «یزدگرد» شهری که توسط یزدگرد ساسانی بنا گردید و «ایزددل» منسوب به ایزدپرستان، مردمانی که ایزد پاک را ستایش و پرستش میکردهاند. یزدل باقیمانده شهر باستانی «درام» میباشد که قدمت آن به پیش از اسلام باز میگردد، شهری که در قدیم الدهر آن را استان «درام» میگفتند و از عظمت و شکوه آن در کتابهای معتبر تاریخی چون محاسن الاصفهان مافروخی (قرن ۳ هجری) تاریخ قم (قرن ۴ هجری) و تاریخ کاشان (قرن ۱۲ هجری) سخن گفته شده است. در یزدل آثار تاریخی، مذهبی و طبیعی بسیاری وجود دارد که عبارتند از: سایت باستانی درام -که مجموعه گستردهای از آثار ارزشمندی همچون: شهر و مزرعهی درم، گله درم (gelederam)، آسیاب فرعونی، سلخ فرعونی، گورفرعونی، بنای چهارطاقی، شاه فیروز، قلمبه دیزو (golombedizu) و غیره را در برمیگیرد -امامزاده بیبی زینب(س)، دروازه یزدل و قلعه حاج حسینی، دره قلا (darreqela) خانههای تاریخی- حسینی، تقوایی، دهقان ، حیدریان- آب انبارها و غیره.
۱) موقعیت جغرافیایی یزدل
روستای یزدل از توابع شهرستان آران و بیدگل و در ۲۵ کیلومتری غرب این شهرستان واقع شده است. یزدل با ۹۸۷ متر ارتفاع از سطح دریا و با مختصات جغرافیایی ۵۱ درجه و ۲۲ طول شرقی و ۰۶ درجه و ۳۳ عرض شمالی در ۱۳ کیلومتری شمال غربی شهرستان کاشان واقع شده است و از طریق دو راه آسفالته با این شهر ارتباط دارد. این منطقه دارای آب و هوای گرم وخشک بوده و متوسط باران سالانهی آن ۱۳۰ میلیمتر میباشد.[۱]
۲) وجه تسمیه یزدل
یزدل یکی از قدیمیترین و معتبرترین روستاهای منطقهی کاشان است[۲] و به اعتقاد مردمانش باقی مانده شهر باستانی درم (درام) است که بعد از ویرانی آن، یزدل ایجاد شده است. در مورد وجه تسمیهی یزدل نظرات مختلفی بیان شده که مهمترین آنها عبارتند از:
یزدگرد آباد: شهری که توسط یزدگرد پادشاه ساسانی ساخته شده است.
ایزددل یا یزداندل: مردمانی یکتا پرستی که خداوند پاک را ستایش میکردهاند.
۳) جمعیت یزدل
جمعیت یزدل در حال حاضر، حدود ۳۰۰۰ نفر است.
۴) اقتصاد یزدل
اقتصاد یزدل بیشتر بر پایه کشاورزی و دامپروری است. این روستا از مناطقی است که کشاورزی در آن رونق فراوانی دارد به طوری که در زمینه کشت محصولات صیفی، غلات و پنبه از نظر عملکرد تولید رتبه اول کشاورزی در منطقه کاشان دارا میباشد.[۳] عمدهترین محصولات کشاورزی این منطقه پنبه، غلات، طالبی، هندوانه است که محصول طالبی آن شهرت خاصی دارد.
۵) کارنامهی انقلاب وجنگ تحمیلی
یزدل در زمان جنگ تحمیلی حدود ۱۶۰۰ نفر جمعیت داشته است. نسبت این جمعیت با تعداد شهید و جانبازی که یزدل در هشت سال دفاع مقدس تقدیم کرد ، حایز اهمیت است. حدود ۱۹۰ نفر از طریق بسیج، سپاه، ارتش و نیروی انتظامی به جبهههای جنوب و غرب اعزام گردیده که از این تعداد ۴۸ نفر شهید و بیش از چهل نفر جانباز و آزاده تقدیم انقلاب شدهاند.
۶) امامزادهها
یزدل دارای چهار امامزاده به شرح ذیل است[۴]:
• امامزاده بیبی زینب(س)
• امامزاده سهل بن علی و اهل بن علی(ع)
• امامزاده حسن و زین الدین(ع)
• امامزاده خضر(ع)
۷) آمار فارغ التحصیلان دانشگاهی یزدل
انجمن دوستداران میراث فرهنگی - گردشگری یزدل با همکاری شورای اسلامی در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۴ همزمان با عید سعید غدیرخم همایش فارغالتحصیلان دانشگاهی یزدل را با شعار "یزدل، نیازها و ظرفیت ها" برگزار کرد که در آن بیش از ۴۵۰ فارغالتحصیلان دانشگاهی یزدل از سرتاسر کشور شرکت کردند و پیرامون مسایل و مشکلات موجود در یزدل و ارائه راهکارهای علمی و عملی در مورد آن بحث و تبادل نظر کردند.
۸) آثار تاریخی
این روستا دارای آثار تاریخی و باستانی متعددی است که بعضی از آنها در شهرستانهای کاشان و آران و بیدگل اهمیت ویژهای دارند. مهمترین آثار تاریخی یزدل عبارتند از:
۱-۸) سایت باستانی درم
شهر درم که در قدیمالدهر آن را "استان درام" میگفتند[۵] در چهار کیلومتری غرب یزدل، کنار جادهی قدیم کاشان – قم قرار دارد. قدمت آن به پیش از اسلام باز میگردد و در همان زمان نیز از میان رفته و اثری از آن به جا نمانده است.
در این منطقه آثار فراوانی منسوب به فرعون وجود دارد که به دستور وی ساخته شده است[۶]. بقعهی شاه فیروز، آسیابهای آبی، آب انبارهای صحرایی، قنات و یخچال، از دیگر آثار مهم و معروف مزرعهی درم میباشد.
۲-۸) امامزاده بیبی زینب (س)
این امامزاده، آرامگاه حضرت زینب (س) دختر بلافصل امام موسیکاظم(ع) و خواهر امامرضا(ع) است. آنچه در تاریخ و تذکرهها آمده بیانگر آن است که این بانوی عالمه و فاضله از برجستهترین زنان خاندان نبوت و امامت بوده است[۷] که به ایران مهاجرت میکند و در سال ۲۰۰ ه.ق وفات مییابد.[۸] قدمت این بنا به دورهی سلجوقی باز میگردد. این بقعه در دورههای صفویه و قاجاریه مرمت و بازسازی شده است و از شاهکارهای معماری این دوره و یکی از زیباترین بناهای تاریخی - مذهبی منطقهی کاشان است. ویژگیهای منحصر به فردی چون قرار گرفتن بر مکانی بلند، به کارگیری قاعده تقارن وتناسب درمعماری بنا، گنبد مخروطی شکل با گلدسته های بلند فیروزهای، مزین شدن داخل صحن به هنرهای تصویرگری،آینه کاری،گل کاری وگچ بری سبب شده است که این بقعه در زمرهی یکی از زیباترین بناهای تاریخی- مذهبی منطقهی کاشان محسوب شود.
۳-۸) خانه های تاریخی
خانههای تاریخی در بافت تاریخی یزدل واقع است. قدمت بیشتر آنها به دورهی قاجاریه بازمیگردد و هر یک دارای سبک معماری خاص است. این آثار وابنیه عبارتند از: خانههای تاریخی حسینی، تقوایی، حیدریان، دهقانی، روحانی، حسین وکیل و کدخدا حیدر.
۴-۸) سنگ نوشتههای تاریخی یزدل
الواح یا کتیبه های سنگی یکی از منابع مهم تحقیقات وپژوهش های علم تاریخ است که اطلاعات ارزشمندی در مورد تاریخ شهرها و روستاها ، اماکن و بقعهها ، رجال و شخصیت ها ی تاریخی بیان می کند. کتیبه های سنگی جدا از اهمیت تاریخی شان ، در پژوهش های اسطوره شناسی ومردم شناسی نیز کاربرد داشته و به نوعی نشان دهنده ی وضعیت فرهنگی ، اجتماعی واقتصادی جامعه ی روزگار خویش می باشند. یزدل نیز دارای تعداد زیادی از این سنگ نوشته های تاریخی بوده است که در اوایل انقلاب به دلیل سهل انگاری و بی توجهی مردم بسیاری از آنها غارت شده و یا از میان رفته است. قدیمترین سنگ نوشته یزدل متعلق به سال ۹۸۱(ه.ق) است.[۹]
[۱] . نامه کاشان(۱)، ص۴۷.
[۲] . قم نامه، ص۵۷.
[۳] .نامه کاشان(۶)، ص۹۶.
[۴] .چاووشی سنتی شیعیان،ص۱۴۹.
[۵] .تاریخ قم، ص۲۵.
[۶] .تاریخ کاشان، ص ۳۷.
[۷] . مجوعه نفیسه فی تاریخ الائمه، ص ۱۴۱.
[۸] . دایرالمعارف تشیع، ص ۵۹۵.
[۹] . نامه کاشان(۵)، ص۸۱ -۹۰ .
«سید» به دیوار تکیه داد و رو به آسمان کرد. نسیم نیمه شب کویر در کوچههای روستا شبگردی میکرد. داغ روز گرم تابستان را از چهرهها بر میگرفت و خنکای نیمه شب را در رگ و پوست آدمی میدواند. حالا ستارههای آسمان چشم نوازتر سوسو میزدند انگار که در دل سید خاطرهای دوباره پر و بال میگرفت. سید گفت : «بله آقا! آن روزها یزدل چیز دیگری بود. سیچهل سال پیش توی سحر زمستان وقتی از کوچه «آقا مجتبی» رد میشدی هیچ صدایی نمیآمد. یزدل خواب و آرام بود. آقا مجتبی توی سحر با صدای خیلی قشنگی توی خانهاش قرآن میخواند و نجوای دلربایش توی کوچه گم میشد. سحر بود. آدم حظ میکرد. آن روزها دیگر کجا پیدا میشود آقا؟».
چرا آدمی اگر فراغتی حاصل کند نماها و بناهای قدیمی را پاس میدارد و دوست دارد حداقل خاطرهای از بناها و ساختمانهای کهن در ذهن و جانش پرورده شده، جان بگیرد؟ پاسخ این سوال ارتباط محکمی با سرشت زیبا پسند بشر دارد. در تمامی دورانها، آدمی بدون هنر و زیبایی توان زندگی و دوام را نداشته است. زندگی و ماندگاری ملتها ، فرهنگها و اقوام، پیوندی ثابت و استوار با هنر و فرهنگ دارد. هنر و فرهنگ شالوده و منبع اصلی تغذیه یک فرهنگ و قوم است.
یکی از اجزای اصلی هنر در طول تاریخ، هنر ساختمانسازی است. ساختمانها با غباری از زمان که بر خود میکشند، لعابی از هنر و ماندگاری را نیز در خود میگیرند. بدین ترتیب تبدیل به پدیدهای هنری و زیبا میشوند. در تعریف شیء هنری گفته میشود؛ پدیدهای، هنری است که تأثیر و جذابیتش از زمان و مکان خود فراتر برود.[۱] بدین معنی که جذبه و ارزش آن پدیده دیگرانی را که در دورهها و مکانهای دیگر میزیند به سوی زیبایی و جذابیت خود میخواند.
از سوی دیگر هنر معماری همیشه ارتباط ظریفی با معنا و معنویت داشته است.[۲] بناهای قدیمی و به خصوص سنتی عامل مهمی برای آماده کردن ذهن و زبان بیننده برای بریدن از هیاهوی دنیایی و رسیدن به آرامش معنوی است. این ظرافت در گذشتهای نه چندان دور یکی از پایههای اساسی، هر چند به صورت ناخودآگاه، در ذهن معماران بوده است. نگاهی به بقعه «بیبی زینب (س)» این نکته را آشکارتر میکند. بقعه بیبی زینب (س) قدمتی بسیار کهن دارد. بنای این بقعه بر بالای تپهای مشرف بر دشتهای وسیع حاصلخیز قرار دارد. بنا رو به مشرق است؛ جایگاه نور و روشنی که خود نماد و یادآور معنویت، پاکی و تقدس است.
با مقدماتی که در بالا گفته شد حفظ بناهای سنتی و تعمیر آنها بر اساس ایدههای بانیان آنها، ضروری است. اگر رفاه و آبادانی اساس زندگی امروزی است نباید از یاد برد که رفاه و آبادانی بدون چاشنی فرهنگ، هنر و زیبایی هیچ باری را از دوش جامعه نخواهد کاست. آبادانی روستای ما باید همراه با تاکید جدی بر حفظ و باسازی بناهای سنتی و کهن باشد. چنین رویکرد و برنامهای، ما را با گذشته فرهنگی و معنوی روستایمان پیوند خواهد داد. این پیوندها مقدمهای برای بالاتر بردن آگاهی، معنویت و سلامت روستا نیز هست. دغدغه حفظ بناها و جمعآوری روایتها و واژههای محلی که برنامه جوانان «دوستدار یزدل» است قابل تقدیر است و باید از سوی همه به خصوص قشر تحصیلکرده و کتابخوان حمایت و پشتیبانی شود. از سوی دیگر دستاندرکاران آبادی یزدل نیز باید به بناها، خانههای سنتی، آب انبارها و خصوصاً کاریزها (قناتها) به چشم سرمایههای روستا بنگرند و در ساختن بناهای جدید مذهبی و فرهنگی یزدل ما به روح فرهنگی و سنتی کهن روستا نظر داشته، آن را در شالوده بناها به کار ببرند چرا که آبادی و رفاه در برهوت فقرِ هنری، معماری و فرهنگی باری از چالشها و مشکلات فرهنگی و اجتماعی یزدل ما را نخواهد کاست. برای حفظ شادی و خرسندی فرزندان روستایمان باید نیم نگاهی نیز به میراث و یادگاران گذشتگان داشته باشیم.
پینوشتها:
۱. کمتر کسی از جوانان و بزرگسالان است که کوچه باغها و خانهباغهای یزدل را فراموش کرده باشد. اینکه آن حال و فضا چه تأثیراتی در روحیه مردم و فضای یزدل داشته است شایسته بررسی است. سالها پیش وقتی به یزدل وارد میشدی، بیبی زینب (س) در دل شب بر فراز تپهها به مادری میمانست که بیدار و آگاه بر تمام روستا مشرف است و از آن پاسبانی میکند. بنگریم به چراغانی که امروزه در اطراف بیبی زینب(س) در شب هویدا است. به نظر میرسد این چراغانی امروزی هیبت و وقار نور کمسوی گلدستهها را که قبلاً خودنمایی سحرانگیزی داشت، از بین برده است. متأسفانه رقابت در آداب شهرنشینی ما را از سرمایههای خویش غافل کرد. خانهباغها به ساختمانهای امروزی تبدیل شد و دشتهای نزدیک روستا همراه با کوچه باغها از بیخ و بن برکنده شد. سرمایههایی که اکنون در حسرت از دستدادن آنها هستیم.
۲. مسئله کاریزهای (قناتها) یزدل هم در خور توجه است. سرمایهای که گویی به کلی فراموش شده است.
با آغاز انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، یزدل با حضوری گسترده در دفاع از کشور و آرمانهای نظام جمهوری اسلامی، با تقدیم یک شهید انقلاب و ۵۰ شهید دفاع مقدس و میزبانی سه لاله گمنام، چون گوهری فروزان بر تارک منطقه میدرخشد. اکنون یزدل با جمعیتی درحدود ۳۰۰۰ نفر در زمینههای فرهنگی، اجتماعی، صنعتی، کشاورزی و ورزشی نسبت به گذشته پیشرفت نموده و در مسیر توسعه گامهای موفقی برداشته است.
السلام علیک یا حضرت زینب(س) بنت موسی بن جعفر(ع)
این درگه رفیع که از عرش برتر است این بارگه دختر موسی بن جعفر است
خاکش کنند سرمه ی چشم اهل معرفت گوی نیاز عالم و آدم بر این در است
بر تارک زنان جهان افسر شرف بی بی است زینب آن که ز نسل پیمبر است
این بقعه شریف و عظیمی که دریزدل است خود افتخار ملت اسلام و کشور است
این افتخار بس که حسینی به درگه اش عبداست وخادم است وغلام است و چاکراست
بقعه امام زاده بی بی زینب(س) در قسمت غربی یزدل و ۱۶کیلومتری شمال غربی کاشان و کیلومتر ۵شرق جاده کاشان –قم واقع شده است. این بنا، آرامگاه حضرت زینب(س)، دختر امام موسی کاظم(ع) می باشد که در پی هجرت برادرشان امام رضا(ع)، ایشان نیز به ایران عزیمت نمودندو در مسیر راه، تحت تعقیب مأموران حکومتی قرار گرفته و سرانجام در این منطقه به شهادت رسیدند. این بقعه یکی از شاهکار های منر ایرانی-اسلامی است که قدمت آن به دوره صفویه باز می گردد و در زمان قاجاریه مرمت و بازسازی شده است. امام زاده بی بی زینب(س) یزدل، یکی از زیباترین بناهای تاریخی-مذهبی منطقه کاشان و آران و بیدگل است و از نظر معماری در نوع خود بی نظیر است. قرار گرفتن این امام زاده در محیط بیرون از شهر، بر روی تپه ای بلند، گنبد مخروطی شکل، گلدسته های بلند و رفیع و کاشی کاری و ایوان وسیع و مزین به کاشی کاری معقلی و رواقی به این بنا ویژگی منحصر به فردی داده است. نمای درونی نیز خالی از زیبایی و شگفتی نیست. گچ بری، گل کاری ها، بوته ها، فرشته های نقاشی شده داخل صحن، فضایی از بهشت را در برابر انسان ترسیم می نماید. در کنار این امام زاده نیز یک شبستان هشت ضلعی نسبتاً وسیعی قرار گرفته که به بارقه معنوی بنا افزوده است.
درم تمدنی ناشناخته
شهردرم در چهارکیلومتری غرب یزدل، کنار جاده ی قدیم کاشان –قم قرارگرفته ومحدوده ی وسیعی اززمین های منطقه رادربرمی گیرد.قدمت شهر به پیش از اسلام باز می گردد که درقدیم الدهرآن را استان درام می گفتند.(تاریخ قم،ص ۲۵) قمی درمورد وجه تسمیه این شهر می گویدنام آن دراصل «درارام » بوده است یعنی درشادی ،پس تخفیف کردند وگفتند درام .ازموقعیت جغرافیایی وآثارکشف شده در این شهر می توان فهمید که دردوره های متوالی ،آباد ومعمور بوده (تاریخ کاشان ص۳۶و۳۷)اما ناگهان ازمیان رفته واثری ازآن به جا نمانده است.هنوز به یقین نمی توان گفت که این شهر باشکوه به چه دلایلی ازمیان رفته وسرنوشت آن چگونه شده است.شاید تحقیقات وکاوش های علمی ودقیق باستان شناسی در این زمینه حقایقی ازتاریخ وسرنوشت این شهررا برای ما مشخص نمایید. این منطقه آثار باستانی –تاریخی فراوانی دارد که نام واطلاعات برخی از آنان در کتب تاریخی ونیز به صورت شفاهی نزد مردم یزدل سینه به سینه ونسل به نسل به یکدیگر منتقل شده ودر طول تاریخ محفوظ مانده است وتمام این مطالب شفاهی با کتب تاریخی مطابقت می نماید. با استناد به این منابع مکتوب وشفاهی فرعون موسی ازاین شهر بوده است.(تاریخ کاشان ص۳۴) این مجموعه آثار تاریخی فراوانی مانند شهر و مزرعه ی درم،گله درم(gelederam)،آسیاب فرعونی،سلخ فرعونی،گورفرعونی،بنای چهارطاقی شاه فیروز،قلمبه دیزو(gholombedizu) ،یخچال و غیره را در بر می گیرد.
زندگی نامه مداح و شاعر اهل بیت، حافظ نهج البلاغه
مرحوم سید رضا حسینی یزدلی
جان کندنت ای خواجه زدل بستگی است دل برکن و جان مکن که این رستگی است
گرطالـب معـرفت نـه ای زود بمیــر حمــال مشــو که زندگـی خستگـی است
سید رضا(مسعود) حسینی در سال ۱۳۲۸ در یک خانواده ی ارباب رعیتی در روستای یزدل کاشان متولد شد. پدرش یکی از متملکین آبادی بود که به او ارباب ماشاالله می گفتند. (پدرش) سَر و سرّ زیادی با عرفان و دنیای ادبیات نداشت فقط گاه گاهی از سر تفنن اشعاری را زمزمه می کرد در عوض مادری داشت طبیب و آشنا به طب سنتی و نیز مأنوس با شعر حافظ و مألوف با مفاتیح الجنان. تمام اهل آبادی برای شفای دردهای روحی و جسمی شان به او مراجعه می کردند. در استخاره نظیر نداشت. نامش زهرا سادات حسینی فرزند هست آقا متولد ۱۲۸۵ بود که دوران قحطی و جبر رضا خانی و جنگ جهانی دوم را یاد داشت. به گفته مادر، سید رضا از کودکی با بقیه فرزندان تفاوت داشت و دارای نبوغ ذاتی و آواز بسیار خوش بود که همین باعث دلخوشی مادر شده بود. یکبار به شادروان مهدی سهیلی مجری برنامه ادبیات شبانه رادیو نامه نوشت که در فلان شب در برنامه رادیویی اشعار شاعران را جابجا قرائت کرده است و به این گونه بود که شادروان مهدی سهیلی طالب ملاقات با او شد و در سفری که به کاشان داشت با او دیدار کرد. با این دیدار جرقه ای در دنیای شعری سید رضا زده شد و بیش از پیش مشتاق ادبیات به ویژه شعرای مقدم شد و شروع به خریدن کتاب نمود. پس از آن هرچه سرمایه داشت وقف کتاب می کرد اما این شادی ها دیری نپایید و حاسدان در یک جلسه مذهبی با ساختن معجونی باعث بسته شدن حنجره سید رضا شدند بدان گونه که دیگر آن آوازها از آن حنجره شنیده نمی شد. این لطمه بزرگی بر روح و روان سید رضا گذاشت و او را بد بین به زندگی و مردم زمانه کرد و گوشه ای تنهایی اختیار کرد. سید رضا در سال ۱۳۵۴ هجری شمسی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو فرزند پسر بود. اما این زندگی مشترک دوامی نداشت و سبب جدایی از همسرش گردید و در جریان این حوادث یک بار در بیمارستان «روزبه» تهران بستری شد. پس از دوره نقاهت، سید رضا راهی دنیای دیگری شد. پسر بزرگ را نزد مادرش و پسر کوچکش را که سه سال داشت نزد مادر زنش به امانت گذاشت و رهسپار مشهد امام رضا(علیه السلام)شد و مدت طولانی از عمر خویش را به سخنرانی در صحن گوهرشاد پرداخت. به تعریف یکی از زائران حضرت، عرق جبین سید بعد از سخنرانی باعث شفای یک بیمار شد.گاه گاهی برای دیدن بچه ها و رسیدگی به امورشان به یزدل می آمد و دوباره راهی امام رضا(ع) می شد.از اکثر کتاب هایی که می خرید، فیش برداری می کرد، گاه گاهی شعر می سرود و بیشتر به مطالعه و تنهایی دلگرم بودو در این خلوت و سکوت حافظ قرآن و نهج البلاغه شد و به دنیای عرفان روی آورد. در سال۱۳۷۳آن یگانه مادر و یک سال بعد پدر را از دست داد و کم کم از همگان بریده شد و در این تنهایی آرزوی یک چیز داشت، آن که دیگر نباشد تا این همه درد و رنج را به دوش کشد. مردم نیز فهم موعظه های او را نمی کردند و او مرده بود در حسرت فهم درست.
سرانجام در تیرماه ۱۳۷۶ بر اثر سانحه تصادف رانندگی، جان به جان آفرین تسلیم نمود و رویای چاپ دست نوشته هایش محقق نشد.
آرامگاهش در جوار حرم مطهر بی بی زینب(س)یزدل و در مقبره خانوادگی حسینی ها می باشد.
سید رضا (مسعود) حسینی یزدلی
با دوستان عزیزم به یزدل رفتیم.سه هزار جمعیت با دو محله.
یزدل دارای زیارتگاهی خاطره انگیز است..اولین ودومین جمعه مهر هر سال این جا ازانبوه نوش ابادی ها پر می شود.این یک رسم قدیمی است.من از کودکی این جا را به یاد دارم.قدیم ها اوضاع آشفته ای داشت. بعضی جاهایش هم متروک بود.من همیشه نسبت به جاهای متروک حس عجیبی دارم.تصور می کنم هر ویرانه ای روز گاری بر وبیایی داشته وروزگاری محل عبور عاشقان وزیبا رویانی بوده که اکنون در خاک تیره خفته اند.
گنبد بی بی شاه زینب بر فراز تپه ای دور از شهر قرار گرفته.آرامش خاصی در اینجا حس می شود.
به خانه مرحوم حسینی می رویم. خانه ای بزرگ وزیبا .جای افسوس فراوان است که کسی یست تا این خانه را مبعی برای گردشگری کند.علی آبادی ها از این لحاظ خیلی جلوتر از یزدلی ها هستند.من دو سال پیش برای تحقیق ونوشتن زندگی این مرد به خانه آقای یوسف حسینی که نسبت نزدیکی با ایشان داشت رفتم.جمعی از فرهنگیان مثل آقای سیدی وقاری هم آمدند.
جمع دوستان وبستگان و فرهنگیان مر حوم حسینی را این چنین معرفی کردند.
از ثلاله پیامبر(ص) بود و از خانواده ای اصیل.شاعر بود و حافظ نهج البلاغه و ذاکر اهل بیت. اگر چه از شهرت گریزان بود ،ولی آوازه اش تا شهر هایی چون تهران و مشهد هم رسید.
وی علی رغم این که تحصیلات رسمی نداشت ولی وجود هزاران جلد کتاب در خانه ساده و قدیمی خود ، حکایت گویایی بود از انس شدید به علم و کتاب.به دیده شاهدان و نزدیکان وقتی نبود که کتاب در دستش نباشد. نظم کتابهایش در عین شلوغی مثال زدنی بود.با این همه خودش خوب می دانست چه کتابی در کجاست.
هیچ کس منکر این نیست که وی در بند مال و منال نبود .مداح پول نبود و تعیین نرخ نمی کرد و قسمت عمده در آمدش هم به خرید کتاب اختصاص می یافت. با آن که بسیار خوش صدا و خوش بیان بود ،مجلس آرایی نمی کرد.اما هر جا می خواند مرید پیدا می کرد.
همیشه از علی (ع) دم می زد.و می گفت در بین ائمه اول شما علی (ع) را بشناسید.ارادت خاصی که به مولا علی (ع) داشت باعث شد که کتاب نهج البلاغه را در عرض یک هفته حفظ کند.
در جایی از نوشته هایش آورده است که ۴۴۰ هزار بیت شعر حفظ است.بر ادبیات تسلط زیادی داشت.استاد شعر بود و چون دقیق و سخن شناس بود هم مطلب به مردم می گفت و هم با در آمیختن آیه و حدیث و شعر معجونی انرژی بخش و پر محتوی ارائه می داد.به خصوص که صدایی بسیار زیباو دوست داشتنی و سبکی خاص آن را همراهی می کرد. به مداحی اصیل و اساتید آواز بها می داد.به صدای ایرج و مرحوم سید جواد ذبیحی علاقه داشت و گاهی مثل آنان می خواند.دستگاه های موسیقی را می شناخت و گاه خود نی می تراشید و می نواخت.
خط خوش او نیز جلوه دیگری از هنر مندی او بود. ضمن این که،اهل پیاده رو ی بود.به ورزش باستانی عشق می ورزید.به همین جهت از بنیه و توانایی خاصی برخوردار بود. با آن که ساده زیست بود و همیشه با غذای ساده روزگار می گذراند.هم اهل فکر و اندیشه بود و هم اهل دل. شب زنده دار بودو اهل خلوت. زیاد به قبرستان می رفت. و با همه هنر مندیش بی آلایش و متواضع بود. همه مردم به او ارادت خاصی داشتند.مورد توجه خواص هم بود. به مردم کمک می کرد. لوطی منش و درویش ملک بود واهل بخشش.
وقتی به مشهد دعوت می شد تا چند ماه او را نگاه می داشتند.تا از او بهره ببرند.در مجلس «ملا حسین مولوی »که به هر مداح وقت محدودی می دادند ملا حسین برای این " سید" احترام خاصی قائل بود . می گفت:"سید میدان می خواهد و حسابش از دیگران جداست" این بود که تا یک ساعت مداحی می کرد.
یک بار که شعر مرحوم مهدی سهیلی را از رادیو شنیده بود با او تماس می گیرد و ایرادهای شعرش را بر می شمارد این جریان باعث شد که آقای سهیلی با جمعی از همکارانش در رادیو،به دیدارش بیاید و ضمن اهدا چندین کتاب نفیس از وی قدر دانی کند.
آقای ماهرخسار که در منزل آقای دکتر ولایتی مداحی می کرد وقتی فرصت خود را به مرحوم سید داد، چون هنوز نا شناخته بود، کسانی نگران شدند که مبادا جلسه از شکوه و ابهت بیفتد. آقای ماهر خسار به آنها قول می دهد که برنامه سید چنان مورد پسند افتد که خودشان سال دیگر از او دعوت نمایند و چنین شد که تحسین همگی را بر انگیخت و مورد تفقد قرار گرفت.
وقتی که آقای محمدی (امام جمعه همدان) در حین سخنرانی شعر معروف مرحوم کمپانی در رثای حضرت فاطمه(س) رابه یاد نمی آورد، از سید که در جلسه حضور داشت خواهان یاری می شود.سید هم وانمود می کند که به خاطر ندارد.اما پس از پایان سخنرانی وقتی سید تمام شعر را از حفظ می خواند و مورد سوال و اعتراض آقای محمدی قرار می گیرد،می گوید:نخواستم به شما و منبر بی احترامی شود.
باری،این خود پروریده به تعبیر زیبای دکتر مدرس زاده چون شب قدر بین مومنین مجهول بود.و بالاخره آن که مزار مرحوم «سید رضا (مسعود)حسینی» که در گوشه غربی مرقد« بی بی شاه زینب یزدل» قرار گرفته علاقه مندان بسیاری دارد. خدایش بیامرزد.
از وبلاگ سوشید
دوشنبه ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۸۸
شهید انقلاب رحمت الله روحانی
تاریخ تولد : ۲۷/۱۰/۱۳۳۱
تاریخ شهادت : ۲۲/۹/۱۳۵۷
محل شهادت : کاشان
نام عملیات : مبارزه با رژیم پهلوی
شهید رحمت ا له روحانی در سال ۱۳۳۱در روستای یزدل کاشان دیده به جهان گشود.وی در هفت سالگی پای به محیط علم ودانش گذاشت ودوران ابتدایی را در دبستان روستا گذراندوپس از آن به کاشان عزیمت نمود ودر یکی از کاخانه های شهر در قسمت خیاطی مشغول به کار شد.ایشان همزمان با کار وتلاش ,شب ها برای ادامه ی تحصیل به مدرسه می رفت .شهید روحانی در سال ۱۳۵۱به استخدام وزارت راه وترابری درآمدودر ایستگاه راه آهن کاشان مشغول به خدمت شدوبه علت مشکلات خانوادگی در منزل ومغازه به خیاطی نیز مشغول شد.ایشان دارای اخلاق عالیه اسلامی وبرخورد خاضعانه با مردم بود.
وی دارای عشق وعلاقه ی بسیاری به خاندان عصمت وطهارت بود وروح ایمان وپرهیزگاری از همان دوران کودکی درچهره اش نمایان بود.درتمام مجالس روضه وعزاداری امام حسین (ع)شرکت می کرد ودرماه محرم با حضور در دسته جات سینه زنی یزدل شور وحرارت به آن می بخشید.با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی مبارزات زیادی را علیه رژیم پهلوی آغاز نمود ودرزمانی که کسی در مجلس جرات نداشت نام امام را به زبان ببرد ایشان برای سلامتی حضرت امام با صدای بلند صلوات تقاضا می کرد.سرانجام ایشان در۱۲محرم سال ۱۳۵۷در حالیکه مشغول سد معبر نمودن سربازان گارد حکومتی بود مورد اصابت گلوله قرارگرفت وبه شهادت رسید.پیکر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای یزدل دفن شده است. از ایشان سه فرزند به نام مصطفی،مرتضی ومجتبی به یادگار مانده است.
علی دهقانی یزدلی
زندگی نامهی معلم شهید علی روحانی
نام ونام خانوادگی : علی روحانی یزدلی
سال تولد : ۱۳۳۹
سن شهادت :۲۶سال
شغل : فرهنگی
محل شهادت : فاو عراق
مسئولیت درجبهه : فرمانده ی گروهان پیاده لشکر ۸نجف اشرف
در همه ی دورانها واعصار انسانهای بزرگی آمده ورفته اندوبعضی برای مدتی نامی ازخود برسرزبانها گذاشته اند ودراین میان شهدا حقیقتی دیگرندودر روستای ما شهید علی روحانی برگ زرینی است ازاین حقیقت همیشه جاوید.شهید بزرگواری که آثار خدمات ایشان برای همیشه درروستای ما خواهد درخشید.درروستای ما کسی نیست که هرگاه نامی ازشهید روحانی برده می شود از او به نیکی یاد نکندوحسرت اینکه چرا او دیگر درمیان ما نیست را نخورد.براستی شهید روحانی که بود؟چه کرد؟وچه گفت؟
معلم شهید علی روحانی درسال ۱۳۳۹ در یزدل کاشان به دنیا آمدوی تحصیلات ابتدایی وراهنمایی را در یزدل سپری نمود و تحصیلات متوسطه را دردبیرستان امام خمینی(پهلوی سابق)کاشان به اتمام رساندند.ایشان درهنگام پیروزی انقلاب اسلامی یکی از گردانندگان چرخ انقلاب در روستا بودند وبا شروع جنگ تحمیلی به فرمان امام خویش لبیک گفته وراهی جبهه ی حق علیه باطل گشتند ودربسیاری ازعملیات ها درحد فرماندهی حضورداشتند.شهید روحانی به غیر ازحضور فعال درجبهه جنگ درامور فرهنگی وتربیتی نیز نقش فعال داشته ومسئولیت امور تربیتی مدارس راهنمایی منطقه را برعهده داشتند.
شهید بزرگوار درسال ۶۲ اقدام به راه اندازی پایگاه مقاومت بسیج درمحل گلزارشهدا کردند وبعدا درسال ۱۳۶۵با همکاری اهالی روستا ودیگر همرزمانشان ساختمان کنونی پایگاه مقاومت را احداث نمودند.شهید روحانی تمامی خصوصیات یک فرمانده ومدیر نمونه را دارا بودند.ازنظر تدبیر واندیشه واخلاق نمونه بودند.درشروع کارها پیش قدم بودند ودربحث تقسیم کار دقت خوبی داشتند ودر همه ی امور پیگیری مستمری داشتندوهرکاری را که می خواستند انجام دهند تا آن کاربه پایان نمی رسید دست ازکار نمی کشیدند. برای نمونه چنانچه ازدوستان ایشان نقل است درزمانی که پایگاه مقاومت درمحل گلزار شهدا بود ایشان در یک شب سرد زمستانی به دیگردوستان خود گفتندکه می خواهند دراین محل سنگری درست کنندوابتدا با مخالفت بعضی از دوستان مواجه شدند ولی ایشان به علت پایداری درکارهایش به کمک دیگر دوستان شروع به ساختن سنگر نمودند ودر هنگام صبح که کار ساختن سنگر تمام شد ایشان به دوستان خود گفتند که اگر انسان به صورت جدی تصمیم بگیرد هرکاری را می تواند انجام دهد.
ایشان بهترین سفارشی را که همیشه به دوستان خویش می کردند این بود که تقوا الهی پیشه کنند وغیبت انجام ندهند. علاقه شدید این بزرگوار به افراد (چنانچه درنامه های ایشان به افراد معلوم است)باعث شده بود که همگی ایشان را دوست داشته باشند. شهید روحانی فردی موقعیت شناس بودندوسعی می کردند درهمه حال ازمیان کارها بهترین را انتخاب کنند.چنانچه از دوستان نقل است که در زمان جنگ تحمیلی هنگامی که عراق اعلام کرد قصد بمباران نماز جمعه ی تهران را دارد ایشان به دوستان خود گفتند حضور ما در روستا ثمری نخواهد داشت وامروز حضور در تهران مهم تر از راهپیمایی در روستا می باشد وبنابراین ایشان با عده ای از دوستان واهالی برای راهپیمایی واقامه ی نماز جمعه راهی تهران شدند.
شهید روحانی علاقه شدیدی به شهادت داشتند و با اینکه چندین بار درعملیات های مختلف مجروح شدند خود می گفتند که اینها چیزی نیست وقبل از اینکه بهبودی کامل را بدست آوردند باز هم راهی جبهه می شدند وبالاخره بعد از عملیات والفجر هشت وفتح فاو درروزجمعه خرداد۱۳۶۵که مصادف با ۱۳ماه رمضان بود در موقع سرکشی به افراد گروهان مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفتند وندای حق رالبیک گفته وبه لقای معشوق نائل گردیدند.
اوکه فرماندهی دلیر والگوی یک انسان مسلمان , یک مربی , یک معلم ویک انسان واقعی بود هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.
قسمتی ازوصیت نامه ی شهید
دانش آموزان عزیز اگر درس نخوانید به خون شهدا خیانت کرده اید ودرس بخوانید وبا تعهد به انقلاب حافظ آرمانها ودستاوردهای خون شهدا باشید.
وصیت به مردم : مردم مابرای اسلام کشته شدیم,شماهم لااقل با اعمال خود زینت اسلام باشید;عبور از صراط سخت است ما در آنجا گریبان آنان که برخلاف امام وخط امام گفتاری وعملی انجام داده اند خواهیم گرفت .
میثم رضوانی یزدلی
اولین شهید فارغ التحصیل دانشگاهی یزدل
سردارشهیدغلامرضارعیت یزدلی
سردارشهید غلامرضارعیت درسال ۱۳۳۶ مصادف با روز میلاد امام رضا(ع) در روستای یزدل به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی وراهنمایی را دریزدل ودوره ی متوسطه را دررشته علوم تجربی دردبیرستان امام خمینی«ره» (پهلوی سابق) سپری نمود. سپس درسال ۱۳۵۴وارددانشکده ی توان بخشی دانشگاه تهران شدوازهمان بدو ورود به فعالان انجمن اسلامی دانشکده پیوست ودرراه مبارزه با حکومت پهلوی واستمراروتثبیت انقلاب اسلامی فداکاری وکوشش های فراوانی نمود. ایشان همزمان با تحصیل وفعالیت های سیاسی ،فرهنگی،اجتماعی درتهران به تاسیس انجمن اسلامی یزدل پرداخت که طیفی گسترده ای ازجوانان ومردم یزدل را جذب وپرورش نمود که حاصل آن تشکیل هسته ی اولیه ی گروه مقاومت یزدل ،کتابخانه ی انجمن اسلامی ،مدیریت درپروژه های فرهنگی –عمرانی یزدل ودرنهایت تقدیم پنجاه شهیددردوره ی جنگ تحمیلی شد. سرداررعیت درسال ۱۳۵۸ دردوره کارشناسی ارشد رشته ی فیزیوترابی پذیرفته شدوهمزمان با تحصیل به عضویت سپاه پاسداران نیز درآمدودرمرکز تربیت معلم عقیدتی سپاه تهران(منطقه ی ۱۰کشوری) مشغول به فعالیت شد. آموزش عقیدتی نیروهای محافظ شخصیت های کشوری ولشکری ،مربی واحدآموزش عقیدتی سپاه تهران ، مسئولیت گزینش نیرودرسپاه پاسداران ازدیگر فعالیت های ایشان می باشد.ایشان در۲/۱/۱۳۶۱درعملیات فتح المبین درمنطقه دشت عباس شوش بااصابت گلوله به قلب به شهادت رسیدند. سپاه تهران پس ازشهادت ایشان ساختمان مرکز آموزش تربیت معلم عقیدتی سپاه وخیابان منتهی به آن را برای زنده نگه داشتن نام ویاد شهید ، نام گذاری نمود.دوستان دانشگاهی ایشان نیز–به ویژه مرحوم دکتر سعید کاظمی آشتیانی - که جهاد دانشگاهی وموسسه ی رویان را تاسیس نمودند یک ساختمان از واحدهای علمی ،پژوهشی موسسه ی رویان را به نام وی ثبت نمودند. سرداررعیت درمیان مردم یزدل ،دوستان دانشگاهی وهمکاران سپاهی خویش به اسوه ی اخلاق و وظیفه شناسی شناخته شده وهمه به این ویژگی های انسانی واسلامی ایشان اقرار نموده اند.توصیف سرداراحمدمنصوری که ازهمکاران ودوستان شهید رعیت درواحد عقیدتی –آموزشی سپاه پاسداران بوده موید این سخن می باشد:«شهید عزیزما سردارغلامرضا رعیت که یادش بخیر باد! برای همیشه معلم ما دروظیفه شناسی است.» روحش شاد وراهش پررهرو باد.
فرازی های ازوصایا سردارشهید رعیت
۱-آنچه دریزدل میگذرد با یک برنامه ریزی کوتاه مدت ویک برنامه ریزی درازمدت ،برای جذب نیرو وتربیت آنان در حد امکان باید کوشش شود.
۲-فقط به فکر این نباشید تا فرزندانتان از لحاظ مادی تامین شوند،بلکه سعی کنید فرزندان خوبی تربیت کنید تادر آینده در خدمت دین ومملکت کوشاباشند.
۳-فرزندانتان را به کتاب وکتاب خوانی آشنا کنید ودر تربیت آنان کوشا باشید.
۴-قرآن را درست و بامعنی بخوانید واحکام ومسائل دینی را یاد گرفته وبه آن عمل نمایید.
شهید آهنگریان
• نام پدر: رمضانعلی
• نام مادر: مهین سدهای
• تاریخ و محل تولد: ۱۳۴۷/۵/۱۰، یزدل
• شمارهٔ شناسنامه و محل صدور: ۴۴، یزدل
• تحصیلات: سوم راهنمایی
• وضعیت تاهل: مجرد
• سوابق فعالیت: عضو انجمن اسلامی یزدل، عضو پایگاه بسیج شهید علی روحانی یزدل
• یگان اعزام کننده: سپاه، لشکر ۱۴امام حسین(ع)
• نوع عضویت: سرباز وظیفه
• تاریخ آخرین اعزام: ۱۳۶۶/۹/۱۸
• مدت حضور در جبهه: پنج ماه
• دفعات حضور در جبهه: یک مرتبه
• مسئولیت در جبهه: بیسیمچی
• تاریخ و محل شهادت: ۱۳۶۷/۳/۳، منطقهٔ شلمچه
• نحوهٔ شهادت: ..................................
• نام و رمز عملیات: پاتک دشمن
• سن شهید: بیست سال
• مدفن شهید: مفقود الاثر
• تاریخ خاکسپاری: ............................
خاطره به نقل از علیاصغر شعبانینیا، از بستگان شهید
اینجانب به دو دلیل افتخار آشنایی با شهید جاوید الاثر محمود آهنگریان را دارم. یکی آنکه ایشان از بستگان نزدیک بوده و پسر دایی بنده میباشند، دیگر و مهمتر از همه آنکه سالیان متمادی با ایشان دوست صمیمی بوده و با هم رابطهی نزدیکی داشتیم؛ به طوری که اکثر اوقات، در کنار هم بوده و به خوبی، با اخلاق وخصوصیات ایشان آگاه بودم و ایشان را میشناختم.
ایشان دارای خصوصیات اخلاقی بسیار ممتازی در بین بستگان بود؛ به طوری که اکثر خانواده و آشنایان نزدیک به او علاقهٔ خاصی نشان میدادند. چیزی که او را از دیگران متمایز میکرد و دیگران نیز مجذوب ایشان میشدند، اخلاق حسنه و نجابت ایشان بود.
از دیگر خصوصیات محمود، پایبندی به فرایض دینی و شرکت در مجالس مذهبی بود. به دعای کمیل علاقهٔ خاصی داشت به طوری که انتظار شبهای جمعه را میکشید تا در دعای کمیل که در جوار شهدای یزدل در امامزاده سهلبنعلی و اهلبنعلی(ع) برگزار میشد شرکت نماید حتی اگر به آخرین فرازهای دعا میرسید، حضور مییافت.
تقدیر الهی چنین شد که ایشان در حین انجام خدمت مقدس سربازی به جبهه اعزام شود و در بیسیمچی گردان، انجام وظیفه کند و در عملیات پاتک دشمن در منطقهٔ شلمچه جاوید الاثر شود.
تاریخ تولد: ۱/۶/۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۱۶/۰۸/۱۳۶۰
محل شهادت: دارخوئین
نام عملیات: طریق القدس
تاریخ تولد:۰۱/۰۱/۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۰۲/۰۳/۱۳۶۱
محل شهادت: خرمشهر
نام عملیات: بیت المقدس
تاریخ تولد: ۰۱/۰۱/۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۲۳/۰۴/۱۳۶۱
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات:رمضان
تاریخ تولد:۰۶/۳۰/۱۳۴۰ تاریخ شهادت: ۱۹/۰۱/۱۳۶۲
محل شهادت: کامیاران -کشکمیر
نام عملیات:مبارزه با گروهک دمکرات
تاریخ تولد:۱۵/۰۳/۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲۲/۰۱/۱۳۶۲
محل شهادت: شمال فکه
نام عملیات: والفجر ۱
تاریخ تولد: ۰۱/۰۷/۱۳۴۵
تاریخ شهادت:۰۱/۰۵/۱۳۶۲
محل شهادت: حاج عمران
نام عملیات: والفجر ۲
تاریخ تولد: ۰۱/۰۱/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۰۵/۰۵/۱۳۶۲
محل شهادت: حاج عمران
نام عملیات: والفجر ۲
تاریخ تولد: ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۱۰/۰۵/۱۳۶۲
محل شهادت: حاج عمران
نام عملیات: والفجر ۲
تاریخ تولد: ۰۱/۰۸/۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۲/۰۵/۱۳۶۲
محل شهادت: حاج عمران
نام عملیات: والفجر ۲
تاریخ تولد: ۰۱/۰۱/۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۲/۰۵/۱۳۶۲
محل شهادت: حاج عمران
نام عملیات: والفجر ۲
تارخ تولد: ۰۱/۰۱/۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۲/۰۵/۱۳۶۲
محل شهادت: حاج عمران
نام عملیات: والفجر ۲
تاریخ تولد: ۱/۶/۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۴/۰۶/۱۳۶۲
محل شهادت: جفیر کردستان
نام عملیات: اشرار کرد
تاریخ تولد: ۰۱/۰۱/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۷/۰۷/۱۳۶۲
محل شهادت: مریوان
نام عملیات: والفجر ۴
تاریخ تولد: ۰۱/۰۲/۱۳۳۹
تاریخ شهادت: ۱۸/۱۲/۱۳۶۲
محل شهادت: جزیره مجنون
نام عملیات: خیبر
تاریخ تولد:۱۲/۱/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۰۴/۰۳/۱۳۶۳
محل شهادت: بانه – کردستان
نام عملیات: درگیری با ضد انقلاب
تاریخ تولد: ۱۰/۰۸/۱۳۴۳
تاریخ شهادت: ۲۴/۱۱/۱۳۶۴
محل شهادت: اروند رود
نام عملیات: والفجر ۸
تاریخ تولد: ۱۸/۰۲/۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۰۳/۱۰/۱۳۶۵
محل شهادت: جزیره ام رضا
نام عملیات: کربلای ۴
تاریخ تولد: ۰۱/۰۱/۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۱۸/۰۵/۱۳۶۷
محل شهادت: ام رضا
نام عملیات: تک دشمن
تاریخ تولد: ۲/۹/۱۳۵۴
تاریخ شهادت: ۱۰/۰۴/۱۳۷۵
محل شهادت: سیستان و بلوچستان
نام عملیات :خدمت مقدس سربازی درگیری با اشرار
تاریخ شهادت: ۳/۱۲/۱۳۶۲
تاریخ خاکسپاری:۱۹/۴/۱۳۸۴
محل شهادت: جزیره مجنون
نام عملیات:خیبر
تاریخ شهادت: ۳/۱۲/۱۳۶۲
تاریخ خاکسپاری:۱۹/۴/۱۳۸۴
محل شهادت: جزیره مجنون
نام عملیات:خیبر
تاریخ شهادت: ۱۹/۱۰/۱۳۶۵
تاریخ خاکسپاری:۱۹/۴/۱۳۸۴
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات:کربلای پنج
انجمن دوستداران میراث فرهنگی گردشگری وصنایع دستی یزدل(درام) در فروردین ۱۳۸۴فعالیت خویش را تحت عنوان«انجمن دوستداران یزدل» شروع کرده وتابه اکنون اقدامات زیادی در زمینه ی آثار فرهنگی وتاریخی یزدل انجام داده است.درتیرماه ۱۳۸۵ اعضای هیئت موسس بابرگزاری جلسه ی اعضای هیئت مدیره ی انجمن (شورای مرکزی) را مشخص نموده ومدیریت اجرایی انجمن را به این افراد واگذار نمودند. انجمن دوستداران یزدل در سال ۱۳۸۷ به پیشنهاد ریئس اداره ی میراث شهرستان به انجمن دوستداران میراث فرهنگی یزدل (درام)وبا اهداف معین ومشخص ودر چارچوب سازمان میراث فرهنگی کشور تغییر نام داد وحوزه ی فعالیت خویش را در راستای اهداف سازمان مذکورمحدود نمود.
اسامی هیئت موسس انجمن دوستداران میراث فرهنگی یزدل (درام)
اسامی شورای مرکزی انجمن دوستداران میراث فرهنگی یزدل(درام)
۱-میثم رضوانی
۲-زکریا روحانی
۳-سجادمیرزایی
۴-وحید خادمی نژاد
۵- محمد علی کریم زاده
۶- جواد رضا زاده
اهداف انجمن دوستداران میراث فرهنگی یزدل(درام)
مهمترین اهداف انجمن دوستداران میراث فرهنگی یزدل(درام) به شرح ذیل می باشد.
۱-شناسایی آثار تاریخی –طبیعی وتلاش برای ثبت آنها.
۲-احیاء بافت سنتی وجلوگیری از تخریب آن
۳- تلاش برای ایجاد صنعت گردشگری و جذب توریست و گردشگر.
۴- ایجاد موزه مردم شناسی .
۵- جمع آوری تنظیم وانتشار فرهنگ عامه ( فولکلور ) به صورت کتاب - CD وغیره
۶- برگزاری جلسات وهمایش در رابطه با مسائل فرهنگی، اجتماعی یزدلی های سراسر کشور
۷-شناسایی نخبگان ومتخصصین یزدلی وجهت دادن به استعدادهای بالقوه وتلاش برای بالفعل کردن آنها .
اقدامات انجمن دوستداران میراث فرهنگی یزدل(درام)از ابتدا تا به اکنون
۱-جمع آوری آثار، اسنادو اشیاء تاریخی یزدل(دراین زمینه اززحمات آقایان مهدی نیکی دهیار وقت یزدل، محمد علی حیدری، محمد حسین دهقانی که درجهت جمع آوری آثار برای ایجاد موزه ی مردم شناسی تلاش زیادی نمودند تشکر وقدردانی می نماییم.)
۲-چاپ کارت پستال امامزاده بی بی زینب(س) یزدل با همکاری هیئت امناء درسال ۱۳۸۵
۳-مرمت وباسازی خانه ی تاریخی تقوایی باهمکاری شورای اسلامی یزدل در سال ۱۳۸۷
۴-راه اندازی سایت انجمن دوستداران میراث فرهنگی درسال ۱۳۸۷تا به اکنون
۵-ایجاد تور گردشگری در سال ۱۳۸۷ومسافرت به اماکن تاریخی –گردشگری کشور مانند مرنجاب ، گهر(gehar ) مصر، تنگه واشی وغیره.
۶-تهیه فیلم وعکس از آثار تاریخی یزدل
۷-ثبت آثارتاریخی یزدل با همکاری دهیاران محترم یزدل آقایان نیکی و آقامهدی
۸-جمع آوری ادبیات شفاهی وعامه ی یزدل
۹-برگزاری جلسات متعدد با مسئولین میراث فرهنگی استان، شهرستان های کاشان وآران وبیدگل ،شورای اسلامی یزدل ودهیار یزدل
۱۰- چاپ تقویم تاریخی –فرهنگی یزدل درسال ۱۳۸۹
۱۱-نصب تابلو امامزاده بی بی زینب (س) درمیسر جاده ی قدیم کاشان -قم
۱۲-طراح برگزاری همایش فارغ التحصیلان دانشگاهی یزدل (همایش یزدلی های سراسر کشور)در تاریخ ۴/۹/۱۳۸۹
میثم رضوانی یزدلی
باورهای عامیانه یزدل
۱-هرکس آب به گربه بریزد، دستانش گوجه((guje (زگیل )می زند.
۲-اگر کسی روی سرکوی(هاون سنگی) دمر ،بنشیند خسروش(مادر خانم،مادر شوهر) می میرد.
۳-چهارشنبه نحس است، نباید کار کرد.
۴- بچه شیرخواره شب نباید در آینه نگاه کند چون دیوانه می شود.
۵-هروقت خواستید روی آتش آب بریزید اول بسم الله پس پری بگویید.
۶-اگر جغد شیون وناله کند نشانه ی عزا ست
۷-اگر قیچی را باز وبسته کنید دعوا می شود.
۸-اگر زن حامله به مرده نگاه کند بچه اش چشم شور می شود.
۹-اگر گربه دست خودش را بلیسد برای صاحب خانه مهمان می آید.
۱۰-اگرشب سگ زیاد عوعوکند یک نفر تا صبح می میرد.
۱۱-کسی که پیشانیش بلند است روزی داروخوشبخت است.
۱۲-بعضی ها پاشون سبک وبعضی ها پاشون سنگین است.
۱۳-هرکس روز عید غدیر وشب بیست ویکم ماه رمضان خیاطی کند انگشتانش نظرک می زند.
۱۴-اگر گربه در خانه ی کسی بچه بزاد عروسی به پا می شود.
۱۵-اگر اول هفته ناراحت بشوی تا آخرهفته ناراحت وغمگین می شوی.
۱۶-اگر اول هفته میهمان برایت بیایید تا آخر هفته میهمان داری.
۱۷-مار را نباید کشت چون پول وثروت می آورد.
۱۸-به گربه نباید اذیت کرد چون سقش سیاه است.
۱۹-شب نباید ناخن گرفت چون فقر می آورد.
۲۰-هرکس روز سیزده به در سبزه گره بزند بختش بازمیشود.
.
.
.
میثم رضوانی یزدلی
ضرب المثل های یزدلی
۱. مرغ شغال گرفته رو نذر بی بی زینب می کنه(morqe sheqa gerfte ro nazre bibizynab mikona)
۲. به یه لیوا آبم بشه ا دس حاج عباس قلی گرفته(be ye liva abam besha a dasse haj abas qoli gerfta )
۳. علی آباد چل سال خروس نداش صب نشد(Aliabad chel sal xeros nedash sob neshod)
۴. زهر خورشید رفته(zahre xorshid rafta)
۵. رسپو زیر پاش نَم(respu zire pash nam)
۶. آدم که پیر می شَه، چله می شَه (adam ke pir misha chele misha)
۷. تپه رو زدی به سیغاله(tapper o zedi be syqale)
۸. بدنم می چندهَ(bedenam michanda)
۹. سرما بشکنه(sarma beshkena)
۱۰. سرگاب تو خمرهَ((ser gab too xomra
۱۱-آب توسرکو می کوبه((ab too serku mikuba
۱۲-أ گشنگی سحر پا میشه((a goshnegi sehar pa misha
۱۳-بی تنبوری می رقصه((bi tanburi miraqsa
۱۴-روزمونو چوب خط کنیم((roozemuno chub xat konim
۱۵-سنارو أ کونش بادش می کنه((sonaro a kunesh badesh mikona
۱۶-کردو آخر یا پرآبه یا کم آب((kardoo axer yap or Aba yak am ab
۱۷- دلم تو رخ (delam too rex)
۱۸-قدرت گف دیگ((qodrat gof dig
۱۹- قدما علی اکبررو ورمی دره((qedema alia;bar ro var midera
۲۰-کاسه می ره، قدح می یاد((kase mira qedah miyad
.
.
.
میثم رضوانی یزدلی
لغات واصطلاحات یزدلی
آله کردن(ale kardan)نصف کردن،جداکردن،تقسیم کردن
الگاله(algale) برگ خشک شده ی زرد آلو
الپر((alpar تیز،برنده
باخجه(baxeje): آباء واجداد
باخ سوره((baxsure:پدر خانم،پدر شوهر
پلاش((palash: آبکش
پغاز((peqaz:خاروخاشاک
تلنگه((telange:خوشه ی انگور
تورک((turk: دانه ی انگور
چیله((chile:ریزه ی چوب
خسرو((xasru:مادر خانم، مادر شوهر
خشوا((xoshva:تعارف
دنابه((danabe:خمیازه
دیدنایی((didenai:دیدوبازدید
روسکه((roseke:گل انار
راقش((raqesh:زود رس
سرجومه(:(sar jume سرزنش، ملامت
ماجو( :(majuمادربزرگ
ورگش(:(vargashدیررس
نام ونام خانوادگی:رستم مهدوی راد
تاریخ تولد: ۱۳۱۰
تحصیلات:نهضت سود آموزی
ببین عمرت به پایان است دل از دنیا بگیرای دوست
سلمان باش و از دنیا ره عقبا بگیر ای دوست
همه رفتند و ما هم می رویم از این جهان روزی
چون سلمان باش در عالم ره مولا بگیر ای دوست
برای روز محشر توشه ای آماده کن جانا
رها بنما ز کف سرمایه از طه بگیر ای دوست
نظر کن زیر دستان را اگر داری توانایی
دوای درد خود را از خالق یکتا بگیر ای دوست
مکن تعریف و تمجید از خودت سودی نمی باشد
بیا افتادگی آموز و در دل جا بگیر ای دوست
مهیای سفر باش و ره نیکان را رها ننما
صفای دل اگر خواهی ره مولا بگیر ای دوست
شفاعت گرتو خواهی از نبی و آل طاهایش
به گفتا مهدوی خوانا ره آنها بگیر ای دوست
..............................................
تابع حکم خدا باش و هوس رانی مکن
این جهان ملک خدا باشد تو نادانی مکن
تو مسلمانی دم از قرآن و عترت می زنی
کار زشت و ناروا حتی به پنهانی مکن
خود نمایی و حسادت را ز خود بنما رها
یک نظر بر خود نما و کار شیطانی مکن
نور رب سرمدی ، بنما رکوع و هم سجود
نزد هر مخلوق هم اظهار سلطانی مکن
هر کجا باشد کلام غیبت و تهمت نمان
زود از آن بگذر و هرگز سخن رانی مکن
گر خدا داده به تو زیبایی و پست و مقام
زیر دستان را نگر ای دوست منانی مکن
مهدوی بار سخن کم کن تو در نزد هنر
گویدت در کلامت را ، تو پنهانی مکن
.......................................
چرا از خدا شوی غافل به عالم رهگذر باشی
چرا از خالق یکتا هماره بی خبر باشی
رفقیان یک به یک رفتند زیر خاک و پنهانند
در این دنیا چه بی پروا به فکر سیم و زر باشی
بساط لهو دنیا را ز خود بنما رها ای دل
والا روز محشر بی پناه و دیده تر باشی
تو باشی بنده ی نا چیز حق و ریز خوار حق
به عالم سعی کن از قهر یزدان بر حذر باشی
تو از خوش رویی نیرنگ دنیا چشم پوشی کن
به نزد خالق منان درخت پر ثمر باشی
تلاوت کن یکایک آیه های آسمانی را
به وقت رفتن از دنیاتو بی خوف و خطر باشی
ز نور حق نما روشن دلت را مهدوی زیرا
اگر غافل شوی از حق همانا بی ثمر باشی
..........................................
علی ای امید دل ها تو به ما چو دل گشایی
به خدای حی سبحان به جهان تو رهنمایی
دل ما ز مهر مولا به خدا صفا بگیرد
که جلا بگیرد این دل ز کلام دلربای
چه خوش است صوت قرآن ز لب علی شنیدن
چو ز خالقت زنی دم، که بگویدت خدایی
تو قسیم نار و جنت، تو سفینه النجاتی
به حقیقت خداوند، شه ملک لا فتایی
بگرفت نام خود را ز خدای حق تعالی
تو مهی تو مه جبینی به جهان تو دل دلربای
تو دلیری و شجاعی دل عاشقان ربودی
به خدای آن صفایت که تو جودی و سخایی
تو به دوش مصطفی پا زره وفا نهادی
بت کعبه را شکستی تو خلیل مصطفایی
تو امیر مومنانی تو وصی مصطفایی
به خدای هر عالم تو معین الضعفایی
به مقام تو چه گویم به جهان و روز عقبا
نتوان خدات گفتن نه از تو خدای جدایی
رویت آمدم گدایی که به من تو در گشایی
نظری به مهدوی کن که تو چون گره گشایی
.............................................
من به آن طلعت زیبای رخت فخر نمایم
به دو ابروی خم و خالت لبت فخر نمایم
بس که زیباست رخت ، چهره ی تو ماه منیر
من به آن چهره ی روی قمرت فخر نمایم
من به آن چهره ی روی قمرت فخر نمایم
قد سرو تو بود پایگه هر چمنی
به تو و سایه آن سرو قدت فخر نمایم
فخر شاهان جهان است که شوند خاک رهت
به قدم های تو و خاک رهت فخر نمایم
تو ولی اللهی و بعد پدرت وارث دین
به ولی اله و جد و پدرت فخر نمایم
اشک چشم تو بود شبنم هر لاله و گل
به گل و لاله و چشمان ترت فخر نمایم
حسن روی تو دلارا و رخت شمع وجود
به دلارای تو و شمع رخت رخت فخر نمایم
مهدوی فخر نماید به جهان تاج سری
یوسفا بر تو و آن تاج سرت فخر نمایم
.
.
.
ابوالفضل رعیت
شعر به گویش یزدلی
اََََََََ تُراباد که می یهِ ،سمتِ مُدآباد، یزِّلَ
جایی که تا کاشون وآرو فقط یه منزلَ
اَ قدیم مردِمونِش مومن وبا ادب بودن
هر طـِرف نِگا کنی، خونه ی یک صاحبدلَ
بی بی زینب دِرهَ که، صحن وسِراش چه باصفاس
نِبیره، جعفرِ صادق ،او اَمام کاملَ
سهل واهل بن علی، ای دس که قبرِ شیهداس
آخِرِش هَمساده ی اونا می شیم چه مشکلَ
ایجِه گلزارِ شهیداس که به راه مملکت
جونشونو دِدَن وجاشو حالا توی دلَ
مَچِِّدِ ابوالفـِض واَمام حُسَ پایین دِهَ
مَچِِّدِ اَمام زِمو او سِرِسوکِ یزلَ
فیض آباد ودشت یزِّل تا دِرم بابرکت
چابالا وانقلاب ودایی حَق پُر حاصلَ
اسم زهرایی که نیمَد ،اونـِم از یزِّلیّاس
هر چایی بـِره خودش دَسِّ مدیرِ عاملَ
ایجه بیشتر رعیتاش وِش می کارن با گرمِکِ
فصل حاصل که می شهَ کیسا پُر پول وپِـِلهَ
دِ کِ نی بی پیر، یه قاره ،اِقـِدهَ زِمی دِرهَ
اسمشو اگه بـِِخهِ حتی تو نقشه گوگل
اتاقا نِساقِده، بس که تابسّوناش داغهَ
به خصوص قـِدیمیّا ،دیوار وسقفش کاگـِلَ
پشت صحرا که بـِری اَ هر قُماشی می بینی
اوجه هر کهِ می شینهَ یه جورایی معطلَ
بعضیا کهِ رعیتن صحبت صحرا می کنن
می شینن آفتاب رو و می گن زِمی هَنُو گـِلَ
بعضیا کفتر پـِرونَن ،چشم شو به آسمو
زیر کفتر می زنن وقتی که، یه،غریب وِلَ
بعضیا که باخ می دَن توپـَندِری اَ زور دل
تو کوچه وایمیسِّن وبه هم می گن چـِلَ پـِلَ
بعضی زَنا توکوچه با هم دِگه حرف می زنن
شغل شو رِسوندن اخبار دَسِّ اولَ
دختر فـُلانیهَ ،خواسِّگارش فـُلانیهَ
زِن ِ یارو زاییدهَ ،دخترِ دایـِش حامِلهَ
بعضیا می گن که یارو اهلِ جاد و جَمبـِلَ
اگهِ اِسفَ دود کنی جَمبـِل وجادوش باطلَ
بچه سَرسوکچهِ نِکـُن بُرو تو جات بگی بخواب
لولوپشت دیفالَ سیا وزشت وکِچـِلَ
بعضیا قالی می بافن کِرِم وکُلک وگـُلی
کِردُ وِردِشو اینَ :قیمت قالی نازلَ
دردِسر نِدَم که یزِّل چـِقـِدَ صِفا دِرَ
شعرِ مَ بـِرایِ ای مردمِ خوب ناقابلَ
آرزوی مَ ، اینهَ که مردمِش باهم یکی بشن
هرکه اینو نمی خواد یا جاهل یا غافلَ
.
.
.
ابوالقاسم تقوایی
«یزدل»
ایــن صــدای روستــای مهـربــان یــزدل اســت
عشــق ولطــف ودوستی هرسه نشان یزدل است
بنـگــری درآسمـان یــک مـاه می بینـی ولــی
ماه هــای بـــی شمـــاری آسمــان یـزدل است
دست هــای پینــه بستــه، چهــرهــای سوخته
سخت کوشــی درنهـاد مردمــان یـــزدل است
ای کویــرریختــه درجــان جـــان جــان مــن
جـان مـن ازجـان جـان جـان جـان یزدل است
کی صفــای شهــر کاشــان، تهــران، شهـر قم
چون صفــای دشت های بی کران یزدل است؟
«بقعه ی بــی بــی» نگینـی درکنـار روستاست
تـا قیـامت نـام آن چـونـان نشــان یــزدل اســت
خــــون مــــردان شهیــد روستــا مــان تــا ابــد
اشــک هــای چشــم هــای مــادران یزدل است
«پشت صحرا»،خانه ها،«چاه علیخانی»، «درم»
هــرچــه هســت ازخاطــراتــم دربیـان یزدل است
آخـــرفــامیلــی ام ثــبت اســـت نـــام یـــزدلــــی
هـــرچـــه دارم ایـــن زمـانه ، اززمان یزدل است
ای بــرادر! نــقــد، راه پیشــرفــت روستــاســـت
پلــه ای از پلـــه هـــای نردبـــان یــزدل است
درک فرهنــگی فقط در سینــه وزنجیــر نیست
دردهایــی مثل آفــت روی جـــان یــزدل اســت
رشــد روز افــزون معتــادان میــان روستــا
زخــم پنهــان بـــوده واکـنــون عیــان یزدل است
حــل وفصــل مشکلات ایــن جوانان کار کیست؟
افتـــخار یــزدلــی روی جـوان یــزدل اســـت
خانـــواده رمــز استمــــرار هـر جمعیـت است
خـــانـــواده!خـانــواده! رمـزگان یـزدل اسـت
«الف –ت-ی»
.
.
.
نام ونام خانوادگی: احمد کریم زاده
نام پدر: مهدی
تاریخ ومحل تولد:۱۳۶۹- یزدل
تحصیلات: دیپلم علوم تجربی
شد عید ودوباره بشکفد گل سرداده دوباره نغمه بلبل
در عرصه ی اقتصاد کشور هنگام جهاد است وتحول
یارانه
ای خدای دادگر،رب جلیل درد دل دارم در این ابیات ذیل
درد دل از بهر نان و قیمتش بهر این ایام ناب و بی بدیل
آب و برق و نان و بنزین شد گران أین یذهب رازق هذا السبیل
جیب ما خالی ولی نان پر بهاست « دست ما کوتاه و خرما بر نخیل»
ای خدای مهربان رستم فرست چون گرانی سوی ماست چون مست پیل
یا چو فرعون آمده با لشکرش ای خدا موسی فرست بر رود نیل
یا درست کن وضع ما را یا بریز خاک بر فرق سر من بیل بیل
برف و باران هم خدا کم گشته است آسمان هم گوییا گشته بخیل
ای که دندان داده ای نانت چه شد آن طرفها هم شده قیمت ثقیل؟
گر گرانی آن طرف هم آمده کن مراعات این نصایح ای خلیل
رعد و برق و باد را کلا" ببند قبض برق و گاز میگردد قلیل
رفت وآمد های خیل عرشیان بین ارض و آسمان است بی دلیل
پس بگو با عرشیان گشته زیاد قیمت بنزین و گاز و گازوئیل
یا همان بالا بمانند قدسیان یا بیایند با خر و با اسب و فیل
بعض اجزای فلک پر مصرفند ماه و خورشیدند خدا از این قبیل
شعله خورشید را کمتر نما درزهای آسمان را هم بگیر
شاعر اندر بیت قبل آمد جفنگ چون که دیگر قافیه گشته قلیل
شعر هم دیگر شده یارانه ای زین سبب نتوان نوشت شعر طویل
الغرض با پول مانده در حساب آب و نان ملتت را کن جزیل
حالیا آنکس که با رای زیاد گشته بهر مردم ایران کفیل
صد فغان کو در پی اجرای طرح با گرانی کرده مردم را ذلیل
گر سرم سالم بر این تن خوشتر است به زبانم وانهم از قال و قیل
مخلص شعرم گرانی سوی ماست رحمتت را کن به سمت ما گسیل
دست خالیّ« سحر» سوی تو است فاغثنی انک نعم الوکیل
*****************************************
گفــت رنـــدی را فقیـــری ژنـــده پـــوش مــــــن فـقیــــرم بهـــر اطـــعــامـم بـکــوش
گفت بیخود آمدی اینجا کسی بخشنده نیست این که من گفتم بیاویزش چو گوشـواری به گـوش
گـفـت محتـاجـم طعـامی ده دعایـت می کنـم گفــت مسکینــی دعایـم کرد هم دیـروز و دوش
گفـت عریـانـم لبــاســی از بــرای تــن بــده گفـت برگ این درخت بر هم بـدوز و بعـد پوش
گـفت بـی سقفـم تا فـردا تــو مـهمـانــم نمــا گفـت مهمـان سگـی شـو یا که مرغی یا که موش
گفت خشک است این لبم پس جرعه ای آبم بده گفـت مـردابـی کنـار خــانـه است از آن بـنـوش
گفــت بــی پـولـم غـم فــردا خـورم من ای عزیز گفـت بیـخود تو مخــور از بهـر آن نادیـده جوش
گفــت مــن بــی مایـه ام پـس انـدکـی درهم بده گفــت گـر بـی مـایه ای انگشتـر و شـا لت فروش
گــفــت ایــن انــگشتــر و شا لـم نـدارد قیـمتــی گفـــت پیــش درهـم و دینارت آری، کهنه پوش
گفـت ایــن را ازچــه گفتــی بــه مــن ای نــازنین گفـت چــون ره می روی از سکــه ها آید خروش
***************************
گفت موسی را خدای لا یزال چیست در دستت تو ای فرخنده فال
گفت چوب است تکیه گاه من بود پیش گله این سلاح من شود
گفت، اندازش پیش روی خود او همان کرد و در حیرت بشد
شد آن چوب ضعیف ماری سترگ خوفناک و خشمگین و بس بزرگ
در عجب شد پور عمران آن زمان کز عصایش اژدهایی شد عیان
ای برادر نفس تو چون اژدهاست لیک گاهی او مطیع بی صداست
همچو آن ماری که در دست چون عصاست تا که از دستت جدا شد اژدهاست
تا بود در دست تو فرمان بر است تا که از دست وارهانی اژدرست
نفس تا در دست توست ساکت بود هر که در بندش کند راهت شود
*******************************
ای سـاقــی بـده پیـاله بسیار کین دل ز خرد گسسته پیوند
هـم عقـل و خرد نموده انکار هم وجد و طرب نموده در بند
ایــن دل دگــر نشد هشیــار تــا دیــد نـگاه و نــاز دلــبند
چون خورد نگاهمش به رخسار گویی که گسست بندم از بند
ایـن چشم خمــار و مست و بیمار خورده است به زلف یار پیوند
از عشـوه و نـاز خـود چـو عیـار تیـری ز رخش به قـلبم افکنـد
از داغ نــدیـــــدن رخ یـــــار روزم چو شب است به عشق سوگند
ساقــی بنــگر بــه چشـم خونبار ایـن دوری و ایــن گــداز مپسند
زیبـا بگفــت بر مــن دل افــگار پــروانه که بشنو از من این پند
گـر گشت دلـت غمیـن ز دلــدار خوش باش و گذر کن و همی خند
**************************
صبـح دارد چشم امیـد بـه دیـــدار علــی بلبـل مست خمـوش است زگفتــار علـی
رقص شمشیر علی خیره کند چشم جهان کفــر در تــرس وهراس است زپیکار علــی
اول چرخش چرخ وگردش گردون شـد چون که خـلق کرد خداوند خم پرگار علی
طائف کعبـه اگـر شد ملـک وجـن و بشـر چـون که شد خـانه یکـی چنـد گهـوار علی
عبث است جهد فلک تا که بیارد چو تویی چــون نــدارد دل گیتــی تـاب تکرار علی
لشکــر کفــر اگــر بــود زا نسـان و زجن شـد غمیـن از هیبـت وضـربت کـرار علی
یـوسف وعیسـی و مـوسی وسلیمـان نبــی از ازل تـا بـه ابــد جمـلـه گـرفتــار عـلــی
حاتــم ا نـگشت تحیــر بــه دهـا نـش بگـزد از سخــا وکـــرم وبخشش وایــثار علــی
قاسـم جنـت ونـار وبـاده کوثــر به دست ســاکــن بـاغ بهشتند همـه انصـار علــی
ناز ونعمـت نه فقــط بهـر سلیمان نبی است شــد سلیمــان خجل از درگه ودربار علی
مالک هر دو جهان محو تماشای علـی است یوسف است تحفـه ناچیــز به بــازار علـی
ســر به خــاک لحـدم گـر بگـذارند چه غمی بــوده ام خــاروخـــس گوشه گلـزار علی
کائناتنــد همـــه انــدرغــم و درســوز وگداز از غـــم داغ دل ودیــــده خـونبــار علــی
همــه هستـــی تــو بــاد فـــدای قـــدمـــش ای سحـــر گــر چه نباشـی تو سزاوار علی
.
.
.
نام ونام خانوادگی:جواد شیری
تاریخ تولد: ۱۳۱۰
تحصیلات:مکتب خانه(اکابری)
***********************
به راهی پیرمردی لنگ لنگان
به دستش چوب لرزان عصا بود
کنارش رفتم و گفتم سلامی
جوابش حاکی از مهر و وفا بود
به او گفتم چرا پشتت خمیده
نگاه خنده اش پر محتوا بود
جوابم گفت افسوس از جوانی
که آن هم یک رفیق نیمه راه بود
ز راهی رفت و من هم نیز رفتم
ندانستم که مقصودش کجا بود
خم هر کوچه ای را پشت سر کرد
از آن راهی که می رفت آشنا بود
نمایان شد به چشمم بار گاهی
نمایش گنبد و گلدسته ها بود
درش از نقره با گلهای زیبا
ستون و سقف ایوانش طلا بود
هزاران مرد و زن افتاده بر خاک
به حال سجده بر سجاده ها بود
یکی چسبیده برقفل ضریحش
رضا می گفت و مقصودش شفا بود
یکی بر سینه دست نوکری داشت
یکی مشغول تسبیح و ثنا بود
به رخسار یکی گرد غریبی
یکی بر گونه اش اشک صفا بود
معطر بود صحن وبارگاهش
همانا کشته ی زهر جفا بود
همی آمد زخاکش بوی غربت
غریبی چون شهید کربلا بود
من گم گشته ره با خویش گفتم
از این راهی که می رفتی خطا بود
شدم فارق من از رنج غریبی
غریب طوس با من آشنا بود
بغل بگشودم وگشتم عبیدش
که مهرش شافع روز جزا بود
قلم با اشک لرزان گفت شیری
رضا مقتول مامون دغا بود
……………………….
بوی عطر یاس همراه نسیم
شبنمی از باغ رضوان می رسد
نور مهتاب از دل تاریک شب
همچو خورشید فروزان می رسد
افتخار کشور ایران زمین
با ندای حی سبحان می رسد
کفر اندر خاک ایران خاک شد
رهبری با ذکر قرآن می رسد
یادگاری از تبار فاطمه
همچو شیری از نیستان میرسد
کشتی بشکسته در امواج نور
ناخدا از قعر طوفان می رسد
چون رسد از راه، آن سرباز حق
بر سر خاک شهیدان می رسد
در کنار خاک جانبازان عشق
گوئیا موسیی عمران می رسد
مهدی ای فرزند زهرا کن شتاب
نایبت پیر جماران می رسد
دید شیری اشک لرزان قلم
نامه اش وانگه به پایان می رسد
…………………………..
روزی که نام عشق به گوشم شد آشنا
پرواز کرد مرغ دلم در فضای عشق
می خواست آنکه تا بنشیند به کوی یار
راهی نبود جز به سر قله های عشق
از هر طرف گذشت فقط حرف عشق بود
دیگر نبود هیچ به جز رد پای عشق
گویا که خارها همه فریاد می زدند
گر عاشقی برو طرف خیمه های عشق
از خیمه های سوخته چیزی نمانده بود
غیر از صدای العطش و ناله های عشق
گودال قتلگاه پر از چوب و نیزه بود
گفتم به خودکه این شده دانش سرای عشق
منکر نمی شوم که خطا کرد چشم من
خون بود جای آب به مهمان سرای عشق
رفتم به علقمه آنجا کسی نبود
جز مشک پاره و شبه دستهای عشق
گویا که نیزه هم شده عاشق به کربلا
چون بوسه زد به مشک و تن ناخدای عشق
بستم زبان ز شکوه این قوم بد گهر
خشکید اشک دیده و دل شد گدای عاشق
شاهی که داد دست و سر و طفل شیر خوار
گفتا که این بود یکی از نقطه های عشق
شیری ز عشق هر چه بگویی بعید نیست
زیرا که غیر مرگ نباشد دوای عشق
……………………………..
سخن عشق بس که شیرین است
زین سبب جرم عشق سنگین است
گفت : بردار میثم تمار
آن که بی عشق مانده مسکین است
زاغ را کوی قاف راهی نیست
سر آن قله جای شاهین است
آن که در کوی عشق ماوا کرد
فارغ از حیله ی شیاطین است
کینه را پاک کن ز سینه خویش
کین صفت ، زشت و آفت دین است
دل بی عشق هر کجا باشد
گوشه گیر و خموش و غمگین است
عشق راهی است پر از نشیب و فراز
گاه تلخ است و گاه شیرین است
دیده را باز کن به سوی کسی
که به تو آشنای دیرین است
باغی از گل به دفتر شیری است
غنچه هایش ز باغ یاسین است
……………………………..
هم نوا شد بار دیگر نای من با نام عشق
تار و پودم بسته شد با خالق یکتای عشق
زندگی بر پایه ی عشق است دایم ، استوار
بنده گر عاشق نباشد، مرده در صحرای عشق
دیو خود خواهی به هر کجا رو کند ویران شود
غیر از آن خشتی که باشدآبش از دریای عشق
هر کسی نتوان به جرم عشق، مجنونش کند
پیچ و خم دارد بسی این کوچه ی زیبای عشق
میثم تمار گفتا بر سر دار این سخن
هرکه چون من گشت عاشق ،شدقربانی عشق
هر کسی آلوده گردد عاقبت رسوا شود
بسته می گردد به رویش در جهان درهای عشق
گفت شیری عشق هر جایی، به جایی کی رسد
غیر از آن عشقی که گوید مدح از مولای عشق
*******************
ای بنده ی غافل و گنه کار بیا
با کوه گنه به دیدن یار بیا
ما نیز خریدار گنه کارا نیم
بردار متاع خود به بازار بیا
بشکن قفس و غبار از دیده بگیر
پرواز کنان به سوی گلزار بیا
چندی در میخانه شدی حلقه به گوش
یک بار به سوی ما تو هشیار بیا
برخیز بزن زنگ در خانه ی ما
نومید مشو زما، به تکرار بیا
هر روز گنه کردی و هر شب توبه
این بار به سوی ما سبک بار بیا
یک عمر شدی مطیع دست شیطان
با اینکه شدی به ما بدهکار، بیا
ما عذر گناهان تو را بخشیدم
با دست تهی به دیدن یار بیا
******************
شفق دمید ودر اوصبح آرزو کردم
به اشک شوق، تن خویش شستشو کردم
به سنگری که پراز عشق بود وصفا
زتیر خصم، زخون سرم وضو کردم
هزار لاله برآمد زخون لاله رخان
چوعندلیب به هر شاخه گفتگو کردم
به خاک بوسه زدم پیش چشم خصم زبون
به خنده زخم تن خویش را رفوکردم
زخون دیده نوشتم به سنگ سنگر خود
درود بر وطنم، خنده بر عدو کردم
به افتخار به صحرای عشق جان دادم
به خاک گرم وطن سجده بی وضو کردم
هر چیز که از مردمک دیده ندیدی
با غیر مگو آنچه تو از غیر شنیدی
از چشم تو تا گوش بود فاصله بسیار
فرق است بسی بین سیاهی و سفیدی
********************
گفت با من حکیم دانایی
نیست بهتر ز گنج تنهایی
چون خداوند یکه و تنهاست
با این وجود ، که هست هر جایی
********************
ای سر بریده ای، که سرت شد نمای عشق
رفتی به حکم عشق، تو در کربلای عشق
جسمت به روی خاک و سرت به نیزه ها
لب تشنه جان سپردی وگشتی فدای عشق
*********************
با پر بسته، تن خسته، به حال سفرم
به کجا می روم، کز وادی آن بی خبرم
زود بگذشت زمان ، فصل جوانی طی شد
زود فانی شد و چون برف شده موی سرم
.
.
.
نام ونام خانوادگی :حسن قصاب یزدلی
نام پدر:محمد
تحصیلات:دیپلم
********************
عالم اسیر طره ی جانانه ی علی است
افلاک مست باده ی خمخانه ی علی است
بالای هفت گنبد گردون بی قرار
خم پیش سرو قامت مردانه ی علی است
چشم خدا وهرچه خدا آفریده است
محو نگاه نرگس مستانه ی علی است
احمد درخت پرگل زیبای حسن دوست
گلهای احمدی همه در خانه ی علی است
سهل است بارمحنت عالم به دوش جان
تا دل پر ازمحبت پیمانه ی علی است
عطر فضای هشت بهشت نعیم دوست
گلبوی برگی از گل گلخانه ی علی است
از کوزه ی جنون لب جان تر نکرده ای
تا پی بری که دل زچه دیوانه ی علی است
دست ازدلم بدار که عقل از سرم پرید
قصاب مست گوشه ی میخانه ی علی است
*************************
ترانه ای نبود خوشتر از ترانه ی عشق
چه شادمانه بود بانگ شادمانه ی عشق
به گوش هوش شنو شعر من که در یابی
نوای مرغ دل از گنج آشیانه ی عشق
حکایت من ودل با تو بازگویم چیست
چو زورقی است به دریای بی کرانه ی عشق
کبوتر دل ما صید دام کس نشود
که جا گرفته لب بام جاودانه ی عشق
به گوش کودک دل غیر حرف عشق مخوان
که خسته می شود از هر چه ،جز فسانه ی عشق
مرا هرآنچه زتقوی ودین و دانش بود
بباختم سر ِ دور قمار خانه ی عشق
حکایت سر ما،سرسری مدان قصاب
که سر زند زسرم کارخود سرانه ی عشق
***********************
ما را زعیش هر دو جهان یاد اوبس است
یک دم شویم اگر من و او روبرو بس است
از هرچه غیر صحبت اوخسته می شویم
ما ونگاروخلوت ویک گفتگو بس است
آخر به کوی عشق تو بی آبرو شدیم
ما را زعشق روی تو این آبرو بس است
میخانه ای طلب نکنیم از شراب عشق
یک قطره ای که تر شود از آن گلو بس است
ما را به رسم یاد تو ویادگار تو
از زلف تُوبه تُوی یک تار موی بس است
شاهانه بر گلیم قناعت نشسته ایم
«قصاب» کنج میکده ویک سبو بس است
***************************
آنکه را عشقِ دوست آیین است
گر برد نام غیر بی دین است
خار صحرای عشق در پایم
خوشتر از سنبل وریاحین است
جان زدست غمش به در نبری
چون کبوتر که صید شاهین است
حال مجنون چو دید لیلی گفت
آخر کار عاشقی این است
گل نرگس گر از گفت دل برد
دل ما با خدای نسرین است
زآسمان روی یار می طلبم
نظرم کی به ماه وپروین است
چشم من پاک شد زدیدن غیر
به خدا دیده ام خدابین است
گا که زیباتر است چیده شود
دست پرودگار گلچین است
گر به جنت برند عاشق را
دل فرهاد پیش شیرین است
به وفا ترک سربگو «قصاب»
عهد ما با تو عهد دیرین است
******************
هیچ بازی چو عشق بازی نیست
گرچه بازی عشق ، بازی نیست
رقص گوی سر است وچوب بلاست
کار طفلان تازه بازی نیست
خنجری هست وحنجری طلبد
چاره جز آنکه سر به بازی نیست
هر چه داری به پای عشق بباز
عاشقی غیر پاکبازی نیست
سر فرود آر وسروری بگذار
کاین مکان جای سرفرازی نیست
وادی عشق ،سر به سر خطر است
جان من عاشقی ست بازی نیست
هرچه دیدی زعشق ،شکوه مکن
که مجال زبان درازی نیست
بی نیازی ز بی نیاز طلب
هیچ عیشی چوبی نیازی نیست
خاکیان کودکند وکودک را
هنری غیر خاکبازی نیست
شعر «قصاب» بوی حق دارد
هم مجازی ست هم مجازی نیست
شغل وی برخلاف نامش جز
مهرورزی ودلنوازی نیست.
.
.
.
نام ونام خانوادگی: خانم تقوایی
نام پدر :جلال
تحصیلات:کارشناس زبان وادبیات فارسی
محل تحصیل :دانشگاه کاشان
***********************
شاعران زخم دار می میرند
خامُش وبی قرار می میرند
شاعران عابران جاده عشق
بی خزان وبهار می میرند
ناامید از رسیدن صبح اند
درشب انتظار می میرند
دلشان بی بهانه می گیرد
در سکوت حصار می میرند
شاعران از قبیله ی عشقند
شاعران سر به دار می میرند
گنجی از غم به سینه شان دارند
در پی غمگسار می میرند
چهره ی شاعری به یادت هست؟!
شاعران در غبار می میرند
************************
آن لبی را که زند بوسه بر آن تربت پاک
آن قدی را که برای تـو بیفتد بـرخـاک
می ستایم به سرودی که پر از شعر ترست
می سرایم به غزل های پریشان چون تاک
تا نگاهی سوی این روی سیاه بکنی
می رود دست من از دامن تو تا افلاک
با نگاهت کمی آن سوتر،آن سوی عروج
بنواز این دل غمدیده زداغت صد چاک
یاشبی سبزتر از خاطره ی هر باران
خواب ورویای مرا سبز کن از اعطیناک
کاش این شعر کمی بوی شقایق می داشت
یا که می رُست از این خاک ......آن گل پاک
*******************
نقطه پایان هر راهی که رفتم خال تو
حرفهایم از جمالت شت فقط اجمال تو
ای که در هفت آسمانی آسمانی ونهانی
مات وحیرانم پر از دردم ولی دنبال تو
ردپای توست اکنون بر حریر خاطرم
روزهایم لحظه هایم سال هایم سال تو
من اسیرم سخت در خاکی حقیر وبی صعود
می شود آیا پروازی کنم با بال تو؟
اندر این بازار سرد وسودا صبر کن
هجره ام آنجا ودل تنها متاعم مال تو
.
.
.
نام ونام خانوادگی:سید احمد حسینی یزدلی
نام پدر :سیدماشاء الله
تحصیلات:کارشناس مهندسی عمران
تاریخ ومحل تولد:۱/۲/۱۳۳۳-یزدل
تاریخ وفات:۱۷/۷/۱۳۸۴-یزدل
مجذوب عشق گشته، حیاتم دوباره شد بی نام عشق فکرو تنم پاره پاره شد
درطول عمرواژه بسازم به نام عشق این واژه در تکلم من چاره چاره شد
لبیک گوی خالق خودعاشق است وبس پس عاشقم به عشق وعشقم ستاره شد
هرگز جدا مشو از عشق و عاشقی در وادیش چو پا بنهی استخاره شد
********************
درد دل را به تو گویم که دلدار تویی راز دل را به تو گویم که ستار تویی
خشــم ایـن قــوم ز مـا افــزون اسـت ایـن چــه غــم بــود که قهـار تـویـی
عرض ما رفت و با خاک یکی گردیدیم عـزتی ده بـر ایـــن بنده غم خوارتویی
غرق در ماتم و عصیان کرمی بنمایی لطف خود شامل ما کن که غفار تویی
آه مظلــوم و فریــاد یتیمــان بــرپاسـت داد مظلــوم ستــانی که جبــار تــویـی
هر کس از نقش وجودش کند ابرازی نقش ابراز تو دانــی که دادار تــویــی
ما بریدیم ز هستی به تو رو آوردیم آخر ایـن بنــده وامــانده خریـدار تویی
مثل پیچک به ساقه
تار و پودیم به هم
من بپیچم به تو
تو بپیچی به من
تا بپیچیم به هم
تا نگریدیم جدا
تا بسازیم من و تو
قصه زندگی رو
تا صفایی بدهیم
کاخ آرزو رو
.
.
.
نام ونام خانوادگی: سید ادریس حسینی
نام پدر: سید رضا
تاریخ ومحل تولد:۱۳۵۶-یزدل
تحصیلات:دیپلم علوم انسانی
«حقیقت دل»
ماآگه ازحقیقت این دل نبوده ایم یعنی که تا به حال به جز گل نبوده ایم
وارستگی زخویش بریدن بود ولیک کاهل بگو بس است که کامل نبوده ایم
گر قطره را جدا کنی از بحر هیچ نیست صد حیف وصد فسوس که واصل نبوده ایم
دریای معرفت که پر از در وگوهر است حتی دریغ عازم ساحل نبوده ایم
درحسرتم زعمر پرازحسرت ای خدا غافل شدیم از تو وعاقل نبوده ایم
هم دل زتو،حدیث دل وروح دل زتو ما با تونیستیم که با دل نبوده ایم
با صد هزار فرقه نشستیم غیر حق دلخوش براینکه فرقه ی باطل نبوده ایم
«روح الامین»بهار پرازگل نداشتیم عمری گذشت ودرپی حاصل نبوده ایم
دوم فرودین ماه۱۳۸۹
«روزگار جوانی»
دانی به روزگار جوانی چه دیده ام از حاصل حیات جهانی چه چیده ام
آن سروقامتم که زطوفان غصه ها چندین هزار بار به دوران خمیده ام
آن کشتی شکسته که دربحر شد غریق از موج ها گذشته وبی جان رمیده ام
اندر دلی که جایگه عشق ورازبود چیزی به جز شکایت وهجران ندیده ام*
من خسته ام زدیدن مردم که بارها افسانه های پر فریب از آنان شنید ه ام
آن ماه نیمه شب که شب سرد تیره ای در روزن خرابه ی تاری دمید ه ام
«روح الامین» مپرس تودیگر که کیستم با غم شروع کرده به پایان رسیده ام
۱۹/۷/۱۳۷۴
*-این بیت سروده ی مرحوم پدر(سید رضا حسینی) می باشد.
.
.
.
نام ونام خانوادگی:سید رضا حسینی
نام پدر :سید ماشاء الله
تاریخ تولد:۵/۱۰/۱۳۲۸
تاریخ وفات:۲۰/۴/۱۳۷۶
درمدح امامزاده بی بی زینب (س)یزدل
ایـن درگـه رفیـع که ازعـرش برتر است ایـن بارگــاه دختـر موسـی ابن جعفـر است
خاکـش کنند سرمه ی چشم اهل معرفـت گــویـی نیــاز عالــم وآدم بـر ایــن در است
بـرتـارک زنــان جـهــان افـســر شــرف بـی بـی است زینب، آنکـه زنسل پیمبراست
قـدوسیان به خـاک درش بوسه می زننـد آنـرا کـه خـاکــروبــی ایــن در مقـدر اسـت
اینـجــا نمــاز را بــه ادب گــر کنــی ادا گستــرده زیـر پـای تـو جبـریـل را پـر است
خلــد بریــن، اگــر کـه تورا درسـر است کـن طـوف مـرقــدش کـه برایـت مقـدراست
والا تـبـار خـواهــرمعصـومـه اش بـه قــم روشـنــگر تشــعشـع خـورشـیـد خـاور است
والا مقـام خواهـر سلطـان دیــن رضـاست نور رخـــش تـجــلــی اللــه اکـبــر است
این بقعه ی شریف وعظیمی که یزدل است خــود افـتـخـار مـلــت اســلام وکـشـوراست
این افتخاربـس کـه«حسینی» به درگـه اش عبداست وخادم است وغلام است وچاکراست
********
جهان وهر چه در اوهست جاودانی نیست زچشم هیچ کس این ماجرا،نهانی نیست
جوان بکوش به نیکی ،که حاصل پیری به غیررنج وغم وضعف وناتوانی نیست
چو نیـک می نگـرم بهر درد، دارویی برای خلق به از لطف ومهربانی نیست
سخن به تجربه گفتم ولی هزار افسوس کسی که نیک کنددرک این معانی نیست
******
مفتون رخ ونرگس شهلای توباشم دیوانه ی آن زلف چلیپای توباشم
حال من دیوانه ی سرگشته چه دانی چون از دل وجان عاشق وشیدای توباشم
پروانه صفت گرد رخت ،پاک بسوزم پروانه صفت محو تماشای توباشم
سروی به جهان نیست به بالای توماند من مات قد سرو دلارای توباشم
******
بیا با هم ره میخانه گیریم که تا دادِ دل از پیمانه گیریم
بنوشیم از می گلرنگ ساقی خروش ازعاقل وفرزانه گیریم
رموز عاشقی را درخرابات برپیر مغان رندانه گیریم
به مکتب خانه ی رندان سرمست ره مردان حق ، مردانه گیریم
مقام زهد زاهد جزریا نیست بیا تا راه حق جانانه گیریم
«حسینی»عاشق میخانه باشد ره میخانه بربیگانه گیریم
******
کسان، به زخم دل من نمک می افشانند که بی خبر زدل خسته و پریشانند
به من مخند تو کز درد عشق بی خبری که عارفان همه در کار عشق حیرانند
دلا دمی به گلستان گذر کن وبنگر که بلبلان همه زین ماجرا در افغانند
هنوز ناله ی یوسف به گوش می شنوند برادران که مقیم اندرآن بیابانند
زدرد هجر«حسینی» چرا کنی شکوه که عاشقان همه زندانیان هجرانند
*****
ناگهان فصل جوانی رفت، رفت آه عمر وزندگانی رفت ،رفت
شد بهارعمر ما ناگه خزان ای دریغا شادمانی رفت ،رفت
*****
شیعه شود مست ازسبوی محمد می رود ازجا دلش به سوی محمد
روسیهانیم مــا ،بــار خــدایــا در گـذر ازمـا بـه آبـروی محمد
*****
دانی آن شمع، سحر گاه به پروانه چه گفت: گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد فرصتی نیست به صبحی که توخاموش شوی
*****
آن اشک دل اندوخته بودم ،آری آن شمع شب افروخته بودم ،آری
خوش بودم وگرم گفتگوبا یاران گهگاه تماشاگه آن دلداران
ناگاه یکی آمد وخاموشم کرد پروانه برفت وشب فراموشم کرد
*****
درسینه ی که جایگه عشق وراز بود چیزی به جز شکایت وهجران ندیده ام
.
.
.
نام ونام خانوادگی :محمد تقی رضوانی
نام پدر:احمد
تحصیلات:کارشناس پرستاری
شغل:کارمند دانشگاه علوم پزشکی
«قفس آرزو»
هنـوز پنجــره هایی بـه روشنی بــاز است
ودست خسته ی من در تلاش آغــاز است
اگر چه می گذرد لحظه های ما به سکوت
میـان شرم مـن وخنـده هـای تـو راز است
پــرنـــده در قــفـس آرزو نــمـی مــیــرد
همیشه زنده ترین عشق ،عشق پرواز است
وعـاشقـانـه ترین شعـر مـن نثـارش بــاد
کسی که قصه ی درد مرا سر آغاز است
«خزان جدایی»
چیزی ندارم بگویم دیگر خداحافظ ای دوست
دست از توباید بشویم دیگر خداحافظ ای دوست
گفتم که صبرم زیاد است اما شکستم ازاین غم
هرگز نیاوربه رویم دیگر خداحافظ ای دوست
دانی که کی باورم شد آمد خزان جدایی؟
دستت که آمد به سویم دیگر خداحافظ ای دوست
ناگفته ها را نوشتم درشعرهایم که خواندی
چیزی ندارم بگویم دیگر خداحافظ ای دوست
.
.
.
گلچین اشعاریزدلی
من به آن طلعت زیبای رخت فخر نمایم
به دو ابروی خم و خالت لبت فخر نمایم
بس که زیباست رخت ، چهره ی تو ماه منیر
من به آن چهره ی روی قمرت فخر نمایم
قد سرو تو بود پایگه هر چمنی
به تو و سایه آن سرو قدت فخر نمایم
فخر شاهان جهان است که شوند خاک رهت
به قدم های تو و خاک رهت فخر نمایم
تو ولی اللهی و بعد پدرت وارث دین
به ولی اله و جد و پدرت فخر نمایم
اشک چشم تو بود شبنم هر لاله و گل
به گل و لاله و چشمان ترت فخر نمایم
حسن روی تو دلارا و رخت شمع وجود
به دلارای تو و شمع رخت فخر نمایم
مهدوی فخر نماید به جهان تاج سری
یوسفا بر تو و آن تاج سرت فخر نمایم
«رستم مهدوی راد یزدلی»
ماآگه ازحقیقت این دل نبوده ایم
یعنی که تا به حال به جز گل نبوده ایم
وارستگی زخویش بریدن بود ولیک
کاهل بگو بس است که کامل نبوده ایم
گر قطره را جدا کنی از بحر هیچ نیست
صد حیف وصد فسوس که واصل نبوده ایم
دریای معرفت که پر از در وگوهر است
حتی دریغ عازم ساحل نبوده ایم
درحسرتم زعمر پرازحسرت ای خدا
غافل شدیم از تو وعاقل نبوده ایم
هم دل زتو،حدیث دل وروح دل زتو
ما با تونیستیم که با دل نبوده ایم
با صد هزار فرقه نشستیم غیر حق
دلخوش براینکه فرقه ی باطل نبوده ایم
«روح الامین»بهار پرازگل نداشتیم
عمری گذشت ودرپی حاصل نبوده ایم
«سید ادریس حسینی »
«قفس آرزو»
هنوز پنجره هایی به روشنی باز است
ودست خسته ی من در تلاش آغاز است
اگر چه می گذرد لحظه های ما به سکوت
میان شرم من وخنده های تو راز است
پرنده در قفس آرزو نمی میرد
همیشه زنده ترین عشق ،عشق پرواز است
وعاشقانه ترین شعر من نثارش باد
کسی که قصه ی درد مرا سر آغاز است
«محمد تقی رضوانی یزدلی»
گفــت رنـــدی را فقیـــری ژنـــده پـــوش
مـــن فـقیــرم بهـــر اطـعــامـم بـکــوش
گفت بیخود آمدی اینجا کسی بخشنده نیست
این که من گفتم بیاویزش چو گوشواری به گوش
گـفـت محتـاجـم ، طعـامی ده دعایـت می کنـم
گفـت مسکینـی دعایـم کرد هم دیـروز و دوش
گفـت عریـانـم لبــاســی از بــرای تــن بــده
گفـت برگ این درخت بر هم بـدوز و بعـد پوش
گـفت بـی سقفـم تا فـردا تــو مـهمـانــم نمــا
گفـت مهمـان سگـی شـو یا که مرغی یا که موش
گفت خشک است این لبم پس جرعه ای آبم بده
گفـت مـردابـی کنـار خــانـه است از آن بـنـوش
گفــت بــی پـولـم غـم فــردا خـورم من ای عزیز
گفـت بیـخود تو مخــور از بهـر آن نادیـده جوش
گفــت مــن بــی مایـه ام پـس انـدکـی درهم بده
گفــت گـر بـی مـایه ای انگشتـر و شـا لت فروش
گــفــت ایــن انــگشتــر و شا لـم نـدارد قیـمتــی
گفـــت پیــش درهـم و دینارت آری، کهنه پوش
گفـت ایــن را ازچــه گفتــی بــه مــن ای نــازنین
گفـت چــون ره می روی از سکــه ها آید خروش
احمد کریم زاده
ایــن صــدای روستــای مهـربــان یــزدل اســت
عشــق ولطــف ودوستی هرسه نشان یزدل است
بنـگــری درآسمـان یــک مـاه می بینـی ولــی
ماه هــای بـــی شمـــاری آسمــان یـزدل است
دست هــای پینــه بستــه، چهــرهــای سوخته
سخت کوشــی درنهـاد مردمــان یـــزدل است
ای کویــرریختــه درجــان جـــان جــان مــن
جـان مـن ازجـان جـان جـان جـان یزدل است
کی صفــای شهــر کاشــان، تهــران، شهـر قم
چون صفــای دشت های بی کران یزدل است؟
«بقعه ی بــی بــی» نگینـی درکنـار روستاست
تـا قیـامت نـام آن چـونـان نشــان یــزدل اســت
خــــون مــــردان شهیــد روستــا مــان تــا ابــد
اشــک هــای چشــم هــای مــادران یزدل است
«پشت صحرا»،خانه ها،«چاه علیخانی»، «درم»
هــرچــه هســت ازخاطــراتــم دربیـان یزدل است
آخـــرفــامیلــی ام ثــبت اســـت نـــام یـــزدلــــی
هـــرچـــه دارم ایـــن زمـانه ، اززمان یزدل است
ای بــرادر! نــقــد، راه پیشــرفــت روستــاســـت
پلــه ای از پلـــه هـــای نردبـــان یــزدل است
درک فرهنــگی فقط در سینــه وزنجیــر نیست
دردهایــی مثل آفــت روی جـــان یــزدل اســت
رشــد روز افــزون معتــادان میــان روستــا
زخــم پنهــان بـــوده واکـنــون عیــان یزدل است
حــل وفصــل مشکلات ایــن جوانان کار کیست؟
افتـــخار یــزدلــی روی جـوان یــزدل اســـت
خانـــواده رمــز استمــــرار هـر جمعیـت است
خـــانـــواده!خـانــواده! رمـزگان یـزدل اسـت
«الف –ت-ی»
عالم اسیر طره ی جانانه ی علی است
افلاک مست باده ی خمخانه ی علی است
بالای هفت گنبد گردون بی قرار
خم پیش سرو قامت مردانه ی علی است
چشم خدا وهرچه خدا آفریده است
محو نگاه نرگس مستانه ی علی است
احمد درخت پرگل زیبای حسن دوست
گلهای احمدی همه در خانه ی علی است
سهل است بارمحنت عالم به دوش جان
تا دل پر ازمحبت پیمانه ی علی است
عطر فضای هشت بهشت نعیم دوست
گلبوی برگی از گل گلخانه ی علی است
از کوزه ی جنون لب جان تر نکرده ای
تا پی بری که دل زچه دیوانه ی علی است
دست ازدلم بدار که عقل از سرم پرید
قصاب مست گوشه ی میخانه ی علی است
«حسن قصاب »
شعر به گویش یزدلی
اََََََََ تراباد که می یهِ ،سمتِ مُدآباد، یزِّلَ
جایی که تا کاشون وآرو فقط یه منزلَ
اَ قدیم مردِمونِش مومن وبا ادب بودن
هر طـِرف نِگا کنی، خونه ی یک صاحبدلَ
بی بی زینب دِرهَ که، صحن وسِراش چه باصفاس
نِبیره، جعفرِ صادق ،او اَمام کاملَ
سهل واهل بن علی، ای دس که قبرِ شیهداس
آخِرِش هَمساده ی اونا می شیم چه مشکلَ
ایجِه گلزارِ شهیداس که به راه مملکت
جونشونو دِدَن وجاشو حالا توی دلَ
مَچِِّدِ ابوالفـِض واَمام حُسَ پایین دِهَ
مَچِِّدِ اَمام زِمو او سِرِسوکِ یزلَ
فیض آباد ودشت یزِّل تا دِرم بابرکت
چابالا وانقلاب ودایی حَق پُر حاصلَ
اسم زهرایی که نیمَد ،اونـِم از یزِّلیّاس
هر چایی بـِره خودش دَسِّ مدیرِ عاملَ
ایجه بیشتر رعیتاش وِش می کارن با گرمِکِ
فصل حاصل که می شهَ کیسا پُر پول وپِـِلهَ
دِ کِ نی بی پیر، یه قاره ،اِقـِدهَ زِمی دِرهَ
اسمشو اگه بـِِخهِ حتی تو نقشه گوگل
اتاقا نِساقِده، بس که تابسّوناش داغهَ
به خصوص قـِدیمیّا ،دیوار وسقفش کاگـِلَ
پشت صحرا که بـِری اَ هر قُماشی می بینی
اوجه هر کهِ می شینهَ یه جورایی معطلَ
بعضیا کهِ رعیتن صحبت صحرا می کنن
می شینن آفتاب رو و می گن زِمی هَنُو گـِلَ
بعضیا کفتر پـِرونَن ،چشم شو به آسمو
زیر کفتر می زنن وقتی که، یه،غریب وِلَ
بعضیا که باخ می دَن توپـَندِری اَ زور دل
تو کوچه وایمیسِّن وبه هم می گن چـِلَ پـِلَ
بعضی زَنا توکوچه با هم دِگه حرف می زنن
شغل شو رِسوندن اخبار دَسِّ اولَ
دختر فـُلانیهَ ،خواسِّگارش فـُلانیهَ
یزدلیها از زمان قدیم به فراگیری سواد اهمیت ویژهای میدادهاند و این شرایط به نحوی بوده است که همگان از روستاهای مجاور برای فراگیری سواد خواندن و نوشتن به یزدل میآمدهاند. طبق گفته آقایان علی و فخرالله رضوانی، اولین مدرسه دولتی یزدل در سال ۱۳۲۰ افتتاح شده است که مکان فعلی آن منزل آقای محمد جمالی می باشد. مدیران آن به ترتیب آقایان سید جعفر طاهری (به صورت اکابر مشغول به فعالیت بودهاند) و پس از ملی شدن مدرسه در سال ۱۳۲۲ آقایان: آقا محمد طاهری، محمد قطبی و آقای طالبی بودهاند و پس از ایشان اولین مدیر-آموزگار یزدلی جناب آقای علی رضوانی در سال ۱۳۴۰ ابلاغ مدیریت خود را از آموزش و پرورش کاشان دریافت میکنند. در سال ۱۳۲۷ به خاطر کمبود امکانات منزل آقای عباس اربابی توسط دولت خریداری میشود و قطب راوندی نامگذاری میشود که امکان تحصیل تا پایهی چهارم ابتدایی در آن وجود داشته است. یزدلیها عموما برای ادامه تحصیل به راوند مراجعه می کرده اند. مدرسه قطب راوندی تا سال ۱۳۴۷ دایر بوده است که مجوز پایههای پنجم و ششم نیز برای این مدرسه گرفته شده بود. در همان زمان بود که آقای فخرالله رضوانی برای تاسیس مدرسه راهنمایی یزدل با آقای ابوالقاسم لاجوردی نامهنگاری مینمایند و پس از بررسی بنیاد لاجوردی، اقدام به تأسیس مدرسه لاجوردی مینماید که مکان این مدرسه توسط معمار حاج عباس سلیمانی فینی (فرستاده آقای لاجوردی) بررسی شده و نقشه ساخت تهیه میگردد. این مدرسه توسط استاد رحمت عباسی نصرآبادی بنا شده که در قرارداد ایشان هر متر ۹۲۵ ریال اجرت ساختمانی بوده است. مرحوم لاجوردی نیز همه مصالح را تقبل نموده بودند و به خواست ایشان برای اینکه مردم در حفظ مدرسه بکوشند میبایست در ساخت مدرسه بکوشند که مقرر شد هر خانوار یزدلی ۵۰ ریال کمک کند. در همین زمان بود که به علت مختلط بودن دانش آموزان در مدرسه قطب راوندی مجدداً به همت جناب آقای فخرالله رضوانی از آیت الله زاده سلیمانی درخواست ساخت مدرسه ای دیگر می شود که ایشان نیز پس از بازدید از زمین مصالح ساخت مدرسه را تقبل می نمایند و مردم نیز در هزینه های ساخت مشارکت می کنند. قرارداد بنایی با حاجی علی محمد ساعدی علی آبادی و علی آقای اربابی منعقد میگردد و درسال ۱۳۵۹ تحویل مردم شریف یزدل میشود.
اولین مدیر یزدلی – اولین دیپلم یزدل
اینجانب علی رضوانی یزدلی فرزند عباس متولد ۱۳۱۶ میباشم. که ۶ فرزند دارم دو پسر و چهار دختر که یکی از پسرانم به مقام شهادت نائل شده است. اینجانب تا پایه ی چهارم ابتدایی در یزدل سکونت داشتم و برای خواندن مقاطع پنجم و ششم در دبستان علی محمد مدرس به کاشان منزل یکی از دوستان پدرم مهاجرت نمودم, پس از اینکه یکسال در منزل ایشان بودم به منزل دایی ام حاجی حسینی رفتم و تا پایان سیکل اول در منزل ایشان زندگی کردم. مقاطع بعدی را در دبیرستان پهلوی سابق, دبیرستان امام فعلی گذراندم. از آنجا که در کاشان دیپلم ریاضی وجود نداشت برای گرفتن سیکل دوم(دیپلم) به دبیرستان میرافضلی تهران رفتم و در سال ۱۳۳۶ با دیپلم ریاضی فارغ التحصیل شدم. پس از آن در سال۱۳۳۷به استخدام آموزش و پرورش کاشان درآمدم و به مدت سه سال در روستای سار و وادقان فعالیت نمودم, سپس در سال ۱۳۴۰ به یزدل آمدم و به مدت ۸ سال همزمان مدیر و آموزگار بودم. و بعد از ادامه ی خدمتم در شهرستان کاشان در سال ۱۳۶۹ باز نشست شدم.
از جمله اقدامات قابل ذکر ایشان کنار مدیریت مدرسه میتوان موارد زیر را نام برد:
خودنوشت فخرالله رضوانی یزدلی
اولین دانشجوی یزدل – اولین کارشناس یزدل
اینجانب فخرالله رضوانی یزدلی فرزند عباس متولد۱۳۲۳می باشم. تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس یزدل تا پایه ی چهارم ادامه دادم و برای خواندن پایه های پنجم و ششم در دبستان علی محمد مدرس به کاشان منزل دایی ام مرحوم حاجی حسینی مهاجرت نمودم و ایشان هزینه های تحصیل ما را پرداخت نمودند. بعد از گرفتن دیپلم به خدمت رفتم و در سپاه دانش (طرح سرباز معلم فعلی) ۴ ماه آموزشی خود را در سنندج گذراندم و بعد به مدت ۱۶ ماه در تربت حیدریه بودم. پس از بازگشت به استخدام آموزش و پرورش کاشان درآمدم, سال اول خدمتم در روستای قهه بودم و سال ۱۳۴۷ به یزدل آمدم و به مدت ۲ سال مدیر و آموزگار بودم. و در سال ۱۳۷۶ بازنشست شدم.
از جمله اقدامات قابل ذکر ایشان کنار مدیریت مدرسه میتوان موارد زیر را نام برد:
تنها معلم شهید یزدل
معلم شهید علی روحانی یزدلی
معلم شهید علی روحانی درسال ۱۳۳۹ در یک خانواده مذهبی و اصیل در روستای یزدل کاشان به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در این روستا سپری کرد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان امام خمینی«ره» (پهلوی سابق) کاشان به اتمام رساند.
ایشان در دورهی پهلوی به همراه تعدادی از دوستان و جوانان یزدل به سرپرستی سردارشهیدغلامرضا رعیت انجمن اسلامی یزدل را تاسیس کردند که نقش بسزایی را در حرکتهای انقلابی و هشت سال دفاع مقدس یزدل و مناطق و روستاهای اطراف داشت.
علی روحانی یکی از فعالان پر تلاش عرصهی فرهنگی در دوره انقلاب و دفاع مقدس بودند که خدمات ارزندهای را در دورهی خویش انجام داد و نیروهای زیادی را تربیت کرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی به فرمان امام خمینی«ره» به جبهههای جنوب اعزام شد و در بسیاری از عملیاتها در رستههای فرماندهی شرکت کرد. وی به غیر ازحضور فعال در جبههی جنگ، در امور فرهنگی، پرورشی و تربیتی نیز نقش فعال بود و مسئولیت امور تربیتی مدارس راهنمایی در شهرستان کاشان و آران و بیدگل برعهده داشت. بسیاری از دانشآموختگان دانشگاهی و افراد موفق یزدل و منطقه، پیشرفت تحصیلی و اجتماعی خویش را مدیون روش و منش اخلاقی و عملی ایشان میدانند.
جاذبه و دافعه یکی دیگر از ویژگیهای بارز و مهم ایشان بود و هنر ایشان در جذب افراد بود که توانست به وسیلهی آن جوانان زیادی را جذب کند. مقبولیت عمومی، فعالیت در زمینههای گوناگون را برای او آسان کرده بود. اقدامات زیادی در جهت وحدت و یکپارچگی روستا انجام داده بود؛ به طوری که همه حرف او را قبول داشتند و به آن عمل میکردند.[۱]
علی روحانی درسال ۱۳۶۲ پایگاه مقاومت بسیج یزدل را در گلزار شهدا تاسیس کرد و سپس در سال ۱۳۶۵ با همکاری مردم یزدل و دیگر دوستان و همرزمان خویش، ساختمان کنونی پایگاه مقاومت بسیج یزدل را بنیان نهاد. ایشان خصوصیات کامل یک فرمانده و مدیر شایسته را دارا بود که از نظر تدبیر، اندیشه و اخلاق برای همگان نمونه و الگو بودند. انسانی صبور، وسیع و باتجربه بود. با گرایش و تفکرات متفاوت کار میکرد و از استعداد و توان افراد در زمینههای مختلف استفاده میکرد. البته در کار، با همه دوست اما جدی و منظم بود. خلوص نیت داشت. با ریا تظاهر میانهای نداشت و برای رضای خدا کار میکرد. در سلام کردن و کمک به دیگران پیشتاز بود. همین ویژگیها سبب شده بود که افراد زیادی در کنار ایشان کار کنند و با او همکاری کنند.[۲]
علی روحانی یکی از نیروهای شایسته و پرتلاش یزدل و منطقه بود که وجودش در زمینههای مختلف منشأ برکات شد و آثار و نتایج خوب و پرثمری به همراه داشت[۳]. ایشان پس از چندین مرتبه مجروحیت در عملیاتهای مختلف سرانجام در عملیات والفجر(۸) در منطقهی فاو در روز جمعه سوم خردادماه سال ۱۳۶۵ مصادف با ۱۳ ماه رمضان در هنگام سرکشی به نیروهای گروهان مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید. ایشان فرماندهی دلیر و الگوی یک معلم اخلاق بود.
قسمتی ازوصیت نامه ی شهید علی روحانی
*باید اول سلمان شد بعد مسلمان شد، والا اگر سلمان نشده، مسلمان شدیم، مسلمان خوبی نخواهیم بود.
*دانش آموزان عزیز! بکوشید و درس بخوانید و با تعهد به انقلاب، حافظ آرمانها و دستاوردهای خون شهدا باشید.
* مردم ما برای اسلام کشته شدیم، شماهم لااقل با اعمال خود زینت اسلام باشید. عبور از صراط سخت است. ما در آنجا گریبان آنان که برخلاف امام و خط امام گفتاری و عملی انجام دادهاند، خواهیم گرفت.
خاطره ای از دکتر سید جواد سادانی نژاد نماینده محترم مردم شهرستان های کاشان و آران و بیدگل در وصف معلم شهید علی روحانی:
الگوی اخلاق
هرروز در مدرسه استقلال نصراباد وارد حیاط که میشدم نگاه میکردم موتور یاماها پارک است یانه واگر بود لبخند بر لبانم نقش میبست..
اقای روحانی امده است
برای ما بچه مدرسه ای ان زمان او یک معلم نبود او مرادی بود که همه قلب مارا تسخیر کرده بود اگر او یک روز در مدرسه نبود ان روز مدرسه تنگ بود…قفس بود…
عشق ما شده بود اقای روحانی وتلاش میکردیم او ازماورفتارمان رضایت داشته باشد. الگو شده بود ورفتارخود را با او تنظیم میکردیم شخصیت ما کاملا هنوز هم در تسخیر اوست خدا کمک مان کرد و بما هدیه داد وارد دبیرستان شدیم دوباره شد معلم ما در دبیرستان شهید سرکاری محمد اباد..و یکباره شکست تمام ارزوهایمان واستادمان پرکشید و شدیم یتیم!
هنوز در پستو خانه خاطرات که میگردم لحظاتی شیرین تر ویادماندنی تر از یاد او نمیبینم..
روحت شاد استاد که برگردنمان حق فراوان داری..
میکوشیم ذره ای مثل تو باشیم بردبارو بی تکلف و صمیمی..
یاعلی
[۱] . زندگان جاوید،ص۱۴۱.
[۲]. همان.
[۳] . همان، ۱۴۲.
عکس هایی که در این بخش منتشر شدهاند همه توسط آقای منوچهر حیدریان یزدلی گرفته شده است که بیشتر با ایشان آشنا میشویم:
بیوگرافی:
متولد اسفند سال ۱۳۶۸ در کاشان
شروع عکاسی از سال ۱۳۸۷
مهارت ها و توانایی ها :
فرش – مواد غذایی – اجاق گاز – محصولات شرکت گلاب نبی، شرکت باریج اسانس تیم های ورزشی شهرداری کاشان
سوابق حرفهای:
۱۳۹۱ - ۱۳۹۴
مسئول رسانه ای و عکاس کمیته دانشجویی مسابقات ملی بازی سازی رایانه ای
دانشگاه آزاد اسلامی کاشان
۱۳۹۵
عکاس پروژه و کتاب شهر فرداکاشان
کتاب شهر فردا شامل فضاها ی تاریخی فرهنگی و معماری قدیم و جدید شهر کاشان است که به عنوان چشم انداز توسعه ی کاشان و به سفارش شهرداری کاشان تهیه و به چاپ رسیده است.
تابستان ۹۳
عکاسی کتاب دانشگاه کاشان
دانشگاه دولتی کاشان
این کتاب به سفارش روابط عمومی دانشگاه کاشان تهیه و چاپ شده است.
سوابق تحصیلی:
کارشناس ارشدمهندسی کامپیوتر گرایش نرمافزار
مدرکهای اخذ شده:
جوایز و افتخارات:
اطلاعات تماس:
کاشان-خیابان امیر کبیر-بلوار الغدیر-بن بست هفتم
۰۳۱۵۵۳۱۶۶۰۶ - ۰۹۳۷۱۸۷۸۶۱۶
Manoochehr.heidarian@gmail.com
شبکه های اجتماعی:
www.instagram.com/manoochehrhy
برای دیدن عکس های گالری کلیک کنید:
از اسب افتادن خیلی سخت است و یحتمل
لیکن باید مراقب باشیم از اصل خویش نیافتیم