سفر به آفریقا (TRAVEL TO AFRICA, PART 3)

رقص شیطان تازه شروع شده بود، دیگه همه ی ما مطمئن بودیم که قرار است دنبال چه کاری برویم و چه پول حرامی را وارد زندگی های خویش کنیم… اما مثل همیشه کنترل نفس و فرار از دست شیطان کاری بود بسا مشکل. کلاه شرعی سر خودمان گذاشتیم و با خود میگفتیم این پولهارو میاریم و شروع می کنیم  به کارهای خیر، چقدر برنامه ریزی برای امورات خیر ، حاجی بهمون داده بود….

خنده داره مگه نه؟

حالا فقط من بودم و من، که باید از حقیقت ماجرا اطمینان پیدا می کردم و مقدمات سفر به آفریقا رو فراهم می کردم….

دیگه داشتم با دنیل زندگی میکردم…

همش توی رویاهای خودم سیر می کردم، با خودم  می گفتم:  این یه فرصتی هست که خدا پیش پای من گذاشته و باید در راه خدا ازش استفاده کنم، و کلی آرزوها و رویاهای قشنگ واسه خودم و مردم داشتم…

اونایی که منو از نزدیک می شناسند، میدونن که یحتمل همین بود، و اگر من به این پول می رسیدم چیزی برای خودم نمی ماند…

سفر به آفریقا
دکتر جواد رضازاده و سفر به آفریقا

ولی اینم حرف گزافیه…

میدونید چرا ؟

به قول مادربزرگم : پول کثیفه کثیف…. راستشو بگم شیطان خان بود که افسار نفس منو بدست گرفته بود و با هزار لباس قشنگ بر تن این معامله ی کثیف، منو به جلو سوق میداد…

تقریبا دیگه جهت مشورت و اطلاع از پیشرفت کار، اعضای تیم به اتفاق من هر شب توی دفترم جمع می شدیم و قهوه می خوردیم و نقشه می چیدیم….

کار به جایی رسیده بود که باید پاسخ یکی از درخواستهای دنیل را می دادیم…

دنیل گفته بود: برای تغیر نام سند بنام یکی از نزدیکان حسین عمر به یکی که پاسپورت عراق رو داشته باشه و متولد عراق باشه نیاز داریم…

حاجی گفت: من یک کارگر تاسیساتی دارم که سالهاست برام کار می کنه ، متولد عراق هست و پاسورت عراقی هم داره… اینو می تونیم با خودمون ببریم آفریقا و به عنوان وارث و فامیل حسین عمر جا بزنیم…

تا اینجا همه چی خوب پیش می رفت، تا اینکه دنیل گفت: برداشت این حجم چول از شرکت زریک، نه کار من هست، نه کار شما. ما به یه وکیل قدرتمند و صاحب نفوذ غنایی نیاز داریم، که اتفاقا خودش فکر اینجای کار رو هم کرده بود. اما از اونجایی که توان پرداخت هزینه وکیل رو نداشت، ما باید اولین ریسک رو می کردیم و هزینه ی پول وکیل رو برای دنیل واریز می کردیم…

فقط تمام ترس من و دنیل این بود که وکیل قطعا به دروغ های ما پی خواهد برد و درخواست سهم خواهد کرد…

اما چاره ای نداشتیم…

حاجی که بزرگ ما بود بهمون گفت: ما برای وکیل هیچ پولی نمی دهیم، دنیل اگه راست میگه و می خواد پنجاه درصد پول رو برداره، پول وکیل رو هم خودش باید بده…

نتیجه جلسه رو به دنیل گفتم، اونم با هزار آه و ناله؛ که من ۳۵۰۰ دلار از کجا بیارم و از این حرفا…

آخرش قبول کرد و با کلی قرض، پول وکیل رو پرداخت کرد…

به وکیل گفته بود: این پول از طرف رئیس یه کمپانی بزرگه که از بستگان حسین عمر هست و قراره برای ادعای مالکیت پول به همراه تیم حقوقی و تجاریشون بیان آفریقا ….

حالا شما فکر کن که تیم شیطانی ما به ریاست حاجی ، یه کارگر بسیار معمولی تاسیساتی رو قرار بود به عنوان رئیس یه کمپانی بزرگ معرفی کنیم…

آخه یه فرد معمولی چطور می تونست درخواست مالکیت چنین حجمی از دلار رو داشته باشه…

عجب!!!

بعد از رایزنی با وکیل که اسمش آقای ویلیام بود و پرونده را در ازای گرفتن ده درصد کل پول قبول کرده بود، تازه ارتباط من با ویلیام برقرا شد. ویلیام فردی بسیار مودب، باکلاس و با سواد بود. اصلا تفاوتش با دنیل از زمین بود تا آسمون…

شما در حال خواندن داستان واقعی سفر به آفریقا هستید…..

بعد از چند تماس واتساپی و شرح ماوقع ماجرا، ویلیام گفت: مشخصات تیم اعزامی خودتون به غنا رو برام ارسال کنید تا من ضمن شروع کارهای پرونده، مقدمات حضورتون در آفریقا رو فراهم کنم….

تیم شیطان دوباره داخل دفتر من جلسه گرفتند، البته دروغ نگویم، دیگه خودم همه کاره و شیطان اصلی بودم. چون همه ی امور، از کانال دکتر خدابیامرز عبور می کرد…

جلسه می گرفتیم و با خنده  می گفتیم اینا چقدر احمقند.آخه نمی دونن ما ایرانیا اگه قرار باشه بریم آفریقا و اونم کشور غنا، باید از مسیر سفارت غنا اقدام کنیم و اصلا گرفتن ویزای غنا خودش دو ماه طول می کشه… تازه اگه بهمون بدن…

من که داشتم دیووونه می شدم همین یک ماه، چهل روزی هم، که درگیر ماجرا بودم دیگه از کار و زندگی افتاده بودم .

شب و روز نداشتم….

زنگ زدم به ویلیام و ماجرارو براش شرح دادم و گفتم که اومدن به غنا به این سادگی ها نیست و ما باید از کانال سفارت غنا عبور کنیم و هزار داستان دیگه…

ویلیام که یکی از وکلای صاحب نفوذ در کشور غنا بود بهم خندید و گفت: من برای شما ویزای مستقیم از کشور غنا می گیرم. شما جز بلیط پرواز به هیچ چیز دیگری نیازی ندارید…

تازه فهمیدم که دنیل چرا ویلیامو انتخاب کرده بود….

دوباره جلسه گرفتیم …

حاجی که رئیس ما بود گفت: من به تمام دنیا سفر کرده ام، چنین چیزی امکان نداره که ویلیام بتونه دو روزه برای ما ویزای غنا رو بگیره، با این وجود؛  اگر ویلیام بتونه چنین کاری بکنه، من به همه چیز ماجرا اطمینان صد در صد پیدا می کنم و سریعا بلیط پرواز رو می گیرم و میریم غنااااا…

نتیجه این جلسه هم به ویلیام گزارش داده شد و گفتم که آماده حضور در غنا هستیم؛ اونم در اسرع وقت. شما جهت گرفتن ویزای ما اقدام کن…

به بیست و چهار ساعت نکشیده بود که ویلیام ویزاهای مارو گرفت و برای من ارسال کرد…

داشتم شاخ در می آوردم، آخه مگه ممکنه؟ مگه میشه؟ اصلا مگه داریم؟

پنج ویزای خوشگل برای سفر به الدورادو….(غنا)

تیم شیطان همه شاد و شنگول بودند و می خندیدند و حاجی سریعا بلیط سفر به غنا رو گرفت و چند روز بعد دیگه پرواز داشتیم…

همه داشتیم آماده ی سفر به ماموریت شیطانی غنا می شدیم…

…………………………………………………….

ذکر چند تا نکته لازم هست:

اول اینکه بجز عمار، که دوست من هست و  از ایشان کسب اجازه کرده ام، اسم اعضای دیگر تیم در روایت من نخواهد بود، مگر اینکه خودشان جایی سر صحبت را باز کنند و بگویند. چون به هر حال همانطور که گفتم این حادثه ی تلخی بود که برای همه ی ما اتفاق افتاد و…

مطلب بعدی اینکه هفته آینده ماجرای آفریقا رو تمام می کنیم و وارد اصل ماجرا (هزار میلیارد تومان سود ارزی) می شویم…

دکتر جواد رضازاده

 

دکتر جواد رضازادهمشاهده نوشته ها

Avatar for دکتر جواد رضازاده

دکتر جواد رضازاده متولد خرداد ماه ۱۳۶۵ و ساکن کاشان می باشند . مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در روستای یزدل به اتمام رسانده و برای مقطع دبیرستان به کاشان عزیمت نمودند.مقطع کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه آزاد واحد قم تکمیل نموده و برای مقطع کارشناسی ارشد با رتبه یک در آزمون کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران پذیرفته شدند و تحصیلات خود را با رتبه عالی در دانشکده زبانها و ادبیات خارجی در رشته آموزش زبان انگلیسی به اتمام رساندند .

دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *