صدای مادر
صبح است
و من از پشت قاب پنجره
از پشت دیوارهای بلند
طلوع را شکار میکنم
صدای جوشش آب پاکت سیگار
و نگاه کودک معصومم از پشت قاب
همه تلاطم شب را تداعی میکند
به خط افق که خیره میشوم
به دوردست ها که می نگرم
به پرواز کبوترها که در اوجند
به بی ارزشی خود می اندیشم
چه اعتمادها که شکستم
و چه اعتبارها که خرج کردم
هنوز صدای هق هق شبانه ام
از دیوار به گوش میرسد
صدای مادرم هنوز در سرم سوت میکشد.
عزیزم مواظب خودت باش.
دیدگاه