کرشمه مهتاب
اکنون که خورشید جمعه
از پشت بادگیر نشست میکند
و صدای ناله ی جغد شوم
وق وق سگان و زوزه ی شغالان را
ترسان تر میکند
به دلم گردباد میشود
که شاید باز دست فلک
چوب تنبیه مرا بردارد
به زمینم بزند یا که براند ز درم
به غمی سخت درآیم
یا که از شدت طب
از پای درآیم
غرق در اندوه گناهم بودم
که موذن بانگ اذانش پر کرد
همه ی دشت و دمن را
باد نرمی وزیدن بگرفت
و پراندم به سنگی
جغد شوم از لب بام
به کرشمه های مهتاب امیدوار شدم
و اشک دیده پاک نمودم آرام
دیدگاه